نمی دونم چه مریضیه که من دارم
رئیسمون ازونجایی که یادمه گذشته ای درخشان داشتن و منم نمی دونم چیه که خوشم میاد اذیتش کنم
حالا که زن گرفته، به قول معروف ادم شده و قید دخترا رو زده و میخاد وفاداریشو ثابت کنه
منم هر دختر با ناز و عشوه ای که میخاد با یکی از شرکا حرف بزنه فورا به اوشون ارتباط میدم و
میگم: آقای رئیس یه خانومی هستن و نمی دونم چیکار دارن
اوشون در جواب میگه: اسمشون چیه؟
میگم: نمی دونم
و رئیسمون اولش یه سکته رو زده بعد جواب میده
آی خوشم میاد اذیتش میکنم
در زندگی برای هر آدمی...
از یک روز... از یک جا... از یک نفر به بعد...
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست..
نه روزها... نه رنگها... نه خیابانها...
همه چیز می شود:
دلتنگی.....!!
به نظر من همه چی یکیه
ادم خودش میدونه که بعدش چی میشه
نه که قبلا این راه رو رفته
✖آدَمے کـہ بیصِدا قَهر میکُند،✖
✖میخوآهَد کـِہ بِمانَد!✖
✖کـِہ دوبآره بِخواهَد،✖
✖کـِہ دوباره خوآستِـہ شَود!✖
✖وَگرنـہ کـِہ رَفتن را بَلد اَست...✖
مرسی
گناه داره
بزا به زندگیش برسه!
بخدا داره زندگیشو میکنه
من فقط هواشو دارم
یه چن وقت دیگه هم میره ماه عسل