حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

چشای بارونی بابام

وقتی بابام چشاش بارونی میشه دلم ریش میشه

اشک بابامو وقتی دیدم که مادرشو از دست داد. ازون به  بعد خیلی پیش می اومد که اشک می ریخت. دیشب به تمام آجیام گفت بیاین کارتون دارد و بعدش گفت:

- نظر هر کدومتون برام مهمه، از پدر و مادر خود راضی هستین؟ آیا کمبودی داشتین

و من بی اراده زدم زیر گریه...

نظرات 2 + ارسال نظر

هووووووووو
بیخیال باووو...خو شما باس بخندین که بنده خدا شاد باشه، گریه چرا؟!

نمی دونم یهویی بعضم گرفت دیگه

حسام 1392/06/24 ساعت 14:41

ایشااله هیچ پدر و مادری غم نداشته باشه.

ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد