حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

یه ماه جلوتر افتادم

بعضی وقتا پیش اومده که موبایلم خاموش شده (شارژش تموم شده) و وقتی روشنش میکنم میبینم تاریخ و زمانش بهم خورده

همین امروز صبح که از خواب بیدار شدم فک میکردم سه شنبه هستش و کلی ذوق مرگی داشتم و وقتی هم اومدم شرکت فک میکردم تو ماه اسفند هستیم و یه هفته دیگه تعطیلات عید شروع میشه

زنگ زدم یه شرکتی و خودمو خیلی عصبی نشون دادم و گفتم:

- آقا این چه وضعشه، براتون یه چک گذاشتیم ولی اصلا ازتون خبری نیس. اگه امروز نیاین دیگه میافته بعد عید و...

+ بعد عید چرا؟؟؟؟؟

-

+

-------------------------

بعدا نوشت:

تو یکی از وبلاگا یه آهنگ گوش دادم که به حدی خنثی شدم که از خودم خوشم اومده

 نه دیگه این واسه ما دل نمی شه از بیژن مفید  (منبع: وبلاگ موژان )

نظرات 2 + ارسال نظر

داری به روزمرگی مبتلا میشی...
این درد بدیه...مواظب خودت باش...

من مواظبم فقط هول شدم

حسام 1392/06/24 ساعت 14:38

حالا نمی دونی چقد عصبی شدم تو اون موقع داشتم سکته میکردم از حرص

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد