حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

گناهم چیه؟

آخه من چه گناهی کردم که حسابدار مملکت شدم

آخرش میدونم دیونه میشم. همه اینا یه طرف، وقتی سر ماه هم میشه و همه حقوقشونو میخان و شرکت پول نداره از یه طرف برام غیر قابل تحمله

تصمیم گرفتم این 29 و 30 رو مرخصی بگیرم و هیچ کدوم از قیافه همکارامونو نبینم

مرخصی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه..

امروز حوالی 2.5 بعدازظهر وقتی که خواب بودم و گوشی زنگ خورد. دلم نمیخاست که بیدار شم ولی با هزار بدبختی خودمو به گوشیم رسوندم. دیدم شماره شرکته.... ای خدا.......

هیچی بازم پول موبایلشونو ندادن و قطع شده. نمی دونم چرا فک میکنن حسابدارشون تو مخابرات کار میکنه. اینترنت هم قطع میشه ساعت 10شب تل میزنن که باید درست نمیشه نمی دونم چرا بازم فک میکنن که قطعی اینترنت دست منه

کلا هر اتفاقی بیافته باید حسابدار درست کنه. اینم از مرخصی ما.

ارزو به دل موندم یه بار برم مرخصی و کسی کارم نداشته باشه

------------------------

پ.ن: 

شده قضیه بعضیا، به حافظ مرخصی میدن ولی بازم دست از سرش ور نمی دارن که!!!


نظرات 3 + ارسال نظر



من دست سرش برداشتم، اون بر نمیداره...
از هرکی میخونم، یه خطی از حافظ هم توشه...

خدایش حافظ چه حوصله ای داره
من جای ایشون بودم قاطی میکردم

قاطی کرد دیگه
بار آخر که رفتم پیشش دیدم داره هزیون میگه

بنده خدا حافظ

حسام 1392/06/24 ساعت 14:33

درک می کنیم.

خیلی ممنونم
یکی منو فهمید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد