حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

دوران کودکی را تجربه کردم

این چند روزی که نبودم (جمعه صبح 92/1/9 تا شنبه عصر 92/1/10) رفته بودیم همدان

جاتون خالی خیلی خوش گذشت

جاهای دیدنی زیادی داشت

ارامگاه هادی ابن الحسین- ارامگاه بابا طاهر و یه شاعر بنده خدای دیگه به اسم همدانی (ازین لحاظ بنده خداست که سنگ قبرش یه وجب با باباطاهر فاصله داشت ولی کسی توجهی بهش نداشت)- موزه دفاع مقدس- تپه هگمتانه و تلکابین و مناظر زیبا- ارامگاه ابو علی سینا و موزه ها- کاخ های زمان ماد و آشوری- منطقه زیبای عباس آباد با یه رستورانی که وسط دریاچه بود به اسم نگین علی صدر- غار علی صدر (که به دلیل شلوغی متاسفانه وقت نشد که سر بزنیم.

یه مهمانسرا رفتیم که تاب و سرسره داشت.

البته سرسره اش خیلی کوچولو بود ینی اگه پامو دراز میکشیدم ، دیگه رسیده بود:)

ولی تاب خوردن و تاب سواری انقدر باحال بود که دوس داشتم پیدا نشم.

دقیقا یادم نیس که آخرین باری که تاب سوار شدم؛ کی بود

نمی دونی چقدر هیجان داشتم. روز جمعه که هیچ بچه ای دور اون تاب نچرخیده بود ولی شانس من تا وقتی که سوار شدم و اونجا رو روی سرم گذاشنم (با جیغ و خنده)، هر چی بچه کوچیک بود دور و برم جم شد

نظرات 3 + ارسال نظر

بعله
دیدم عکستونو
بسیارعالی بود...

البته تو عکس اون کودک درون مشخص نبود
کاش بودی و میدیدی

ممنون برای ثبت نام در وبلاگ تولدانه. نام شما وارد شد . لطفا چک کنید و در صورت وجود اشکال ما را در جریان بگذارید.

مرسی

سلام . چه ساده منویسی. دوس دارم این نوع نگارش رو. پس اومده بودی شهر ما. ایشالا که خوش گذشته.
به منم سر بزن .
میخوام لینکت کنم. میشه؟

بله خیلی خوش گذشت ولی موقع خرید اصلا تخفیف ندادن ها
مشکلی نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد