حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

عکسای خودم و خودم

امروز بعد از خستگی زیاد رفتم آتلیه که عکاسامونو بگیرم خیلی ناناز شده

خیلی خوشمان آمد


نظرات 6 + ارسال نظر
خودم 1392/02/04 ساعت 20:06

من عاشق این خلاقیت‌تم :))))
وجودت تو حلقم کلن :))

اصن عشق من از بچه‌گی همینقد باهوش و خلاق بود

جونم برات بگه که قربونت برم
دیگه لوسم نکن
لوپام انقد گل انداخته که گلخونه درست شده

خودم 1392/02/04 ساعت 20:07

عزیزم لااقل عکس‌های باز رو توی پابلیک نمیذاشتی :)

ملوسم آخه وختی داداشی بالای سرت هی تایم بگیریه که پاشو پاشو نوبت منه که بهتر ازین نمیشه

ماشالله اینقد خوب ادیت کرده این یارو عکاسی که اصن مشخص نیس :)))))

شما لطف داری حاجی جان

خودم 1392/02/05 ساعت 11:14 http://porpot.blogsky.com

عزیزم انگشتت چی شده؟ اونجایی که قرمز شده


جونم برات بگه ینی بوس شده

توخیابون منتظرتاکسی بودم،یه دختره با بوگاتی ترمززدجلوپام!
یک نگاه انداختم بعد به افق نگاه کردم گفتم کمترازپراید سوارنمیشم...

بعد میگی شانس ندارم
شانس تا دو قدمی شما اومد و حتی بوق هم زد ولی چنان زدین تو ذوقش که تو افق محو شد
کار بسیار هیجانی نبودا

حسام 1392/06/24 ساعت 16:44

چه با حوصله...

من حوصلم زیاده
به شرطی که دلم خوش باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد