حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

منم خوشبختم

بعضی وقتا که احساس میکنم خودم هستم و تنهایی خودم، احساس خوبی دارم

ولی وقتی یکی رو در کنار خودم میبینم احساس پشیمونی دارم که چرا نزدیک شدنش رو به خودم احساس نکردم

خدایا خودت شاهدی که آسمونت این همه ستاره رو داره ولی ازت یه ستاره نخواستم و نمیخام

خدایا جونم اذیتم نکن، میدونی که روزای سختی رو پشت سر گذاشتم

وب ی جونم همیشه برام سوال بوده که چرا با بقیه این همه فرق* دارم ولی همیشه رقیب داشتم و کلی حسود. همیشه چشم شوربختا، چشم زخمشون همراهم بوده.

ناشکری نیستا فقط میخام بگم من حضرت ایوب ت نیستم، بخدا صبرم به سر اومده

اگه منم جای یکی دیگه بودم شاید همین نظر رو داشتم. وقتی خودم نمی تونم این شرایط رو قبول کنم از دیگران چه انتظاریه...

با این شرایطی که هست هنوز شاکرتم ولی میدونی چیه (ایکن خدایا جونم بیا درگوش ت یه چیز بگم ولی بین خودمون بمونه...)

----------------------------

فرق: منظور این نیست که من بهترینم منظورم دنیامونه

فیلم حوض نقاشی رو دیدم خیلی بهم ریختم. شاید چیزی باشه که بشه

تا ادم جای اون شخص نباشه هیچ وقت نمی تونه درک کنه

نظرات 1 + ارسال نظر
خودم 1392/02/13 ساعت 09:11 http://porpot.blogsky.com

امیدوارم خدا به قلبت آرامش رو نازل کنه.

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد