حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

ذوق شمعی

این ذوقی که تو روشن کردن شمع وجود داره چیه؟؟؟

درسته نور خیره کننده ای داره و ادم دوس داره که بیشتر به نور شمع توجه کنه تا خود شمع!!!

ولی چیزی که دیروز دیدم یه چیز دیگه بود.

حوصله ام سر رفته بود و دنبال یه سرگرمی بودم تا اینکه یادم افتاده که یه جاشمعی خوشکل خریده بودم وقتی نگاش کردم دیدم که شمع نداره

اولش اویزونش کردم به اُپن آشپزخونه و بعدش دنبال شمع میگشتم

بله بله بعد از کلی سرچ زدن تو کابینت و کمد و بوفه و کتابخونه و زیر قالی شمع مورد نظر پیدا شد. یه شمع قرمز اکلیلی با زر ورق خوشکل که جاشمعی رو خراب نکنه.

وقتی نگاش کردم، ناخداگاه دلم هوایی شد که برم کبریت رو بیارم و روشنش کنم. آغا جان نمی دونی چقد ذوق مرگ شدم عین این بچه ها رو زمین دراز کشیدم (مثه وقتایی که مقش مینوشتیم) و به نورش نیگا میکردم. خیلی احساس خوبی داشتم دقیقا مث وقتایی که نذر داریم و شمع روشن میکنیم.. یه چیزی تو همین مایه ها.

خلاصه چشامو بستم و یه ارزوی کوچولو از خدا داشتم و بعد فوتش کردم و خوابیدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد