کار خدا رو ببین یه گیاه بی زبون بتونه باهات حرف بزنه
قضیه به زمانی بر میگرده که واس استخدامی که اینجا کار میکنم شرکت کرده بودم.
یهویی یه گیاه رو کنار در ورودی دیدم که ناجور شکسته شده بود ولی ازونجایی که این نوع گیاها از نوع جوانه زدن هستن، به خودم اومدم که از جوونه های کوچولوش حمایت کنم و تو آب بزارم که خشک نشه و بهش کلی محبت کردم
وقتی که خبر قبولیمو اعلام کردن فورا یه گلدون خریدم و خاک خوبی براش تهیه و تدارک دیدم. گل من بزرگ و بزرگتر شد تا امسال.
این چن مدت به دلیل اینکه کارم زیاده و
این بستن حسابا و ترازنامه و این سوسول بازیا، توجه م بهش کمتر شد، کمتر که نه!
اصلا غافل شدم. بیچاره 2هفته کامل آب ندیده بودو له له میزد. اصلا بهش محبت نکردم
طفلی
وقتی دیدمش دلم ریش ریش شد. برگاش به زردی میرفت. اصلا فتوسنتز (این فتوسنتز همونیه که تو زیست دبیرستان داشتیم جهت غذاسازی در برگ هستش و چیز خوبیه)نمی دیدم. خنده از برگاش رفته بود.
هیچی دیگه برگای زردشو چیدم و یه لیوان بهش آب رسوندم و طی عملیات کمکی به عمل رسیده، نجات پیدا کرد ولی شانس آوردم که طوریش نشد وگرنه من گناهکار بودم و خودمو نمی بخشیدم
(اسمش ناناز پره)
-------------------------
نخودی نوشت:
+ 235 تای اولشو رفتم باقیش بمونه واس آنتراکت بعدی
+ میگن طرف گناه داره، آخی (حالت تحقیر) دقیقا ینی گناهکاره یا اینکه یه چیز دیگست؟
حسودیم شد
گل و گیاه که جای خود داره و خودم جونم جای خود
لاوی ِ من خوب درس میخونه این روزا؟
بله دیگه دیگه فشرده درس میخونم
فشرده ینی در حد مرگ (آخه از سرکار برنگشتم فورا درس رو شروع میکنم)
دیگه نیستم تا خرداد
مواظب خودت و خودم باش
برات آرزوی موفقیت میکنم. بچههامون باید به پدر و مادر دانشمندی مثل من و تو و خالهی دانشمندی مثل فری افتخار کنن :دی
بله دیگه

تا برمیگردم مواظب خودت باش
دلم برات تنگ میشه خووووووووو
پشت سر مسافر گریه نکن، گریه شگون نداره
(آیکن لاوی رو یه گوشه بردن و بخل بخل عشق و...)
منتظرت میمونم عزیزم :-{
/O\
پ.ن: هعععععی روزگار، اسمایلی اشک ریختن پنهانی هم.
عزیزم گریه نکن، من جایی نرفتم که
میدونی چن تا دوست دارم؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی ینی خعلییییییییییییییییی