حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

خاطراتت قدیم با داماد جدید

دقیقا یادمه یه سال پیش وب حاجیمون(دوس ندارن اثری از وبشون باشه) کلی برو بیا داشت. و منم عضو ثابت و پر طرفدارشون بودم و هستم

خلاصه دست تقدیر و شصت تقدیر یه جوری ناجوانمردانه چیــــــــــــــــز شد.

اونوقتا کامنت دونیش کلی داستان داشت و اصلا کامنتها خیلی هیجانی بود. از عروسی و حنا بندان و عقد و.. داشتیم تا میرسه به اینکه حاجیمون رو فرستادیم خونه بخت اونم نه یکی بلکه 5تا خونه بخت و اخرشم صاحب بچه های قد و نیم قد شد

الانم خودش هوای اون روزا رو داره و منم واس خاطرش قبول کردم که نقش یه عروس خانوم رو ایفا کنم ولی به دنبال یه داماد خوب- با اخلاق- خوش تیپ- درس خون- با کلاس- دارنده یک ماشین یگانه سوز و یه طبقه از یه آپارتمان نقلی- کارمند و در حد امکان رئیس باشه- رنگ چشاش همون مشکی باشه- قدش هم 180به بالا- وقتی میخنده یه لوپش چال بشه- مسلط به زبان انگلیسی (تبصره 3: در هم متوسط هم واجد شرایط خواهد بود)- گواهینامه مهارتهای 7گانه رو داشته باشه- بتونه یه سیستم رو روشن کنه- اگه اتو موی اینجانب خراب شد بتونه تعمیرش کنه- دست و دلباز باشه ولی ولخرج نباشه و...

از متقاضیان خواهشمند است در صورت داشتن شرایط فوق کامنت گذاشته تا در صورت لزوم به پروندشون رسیدگی بشه و شرایط بعدی رو به صورت خصوصی به سمع و نظرشون برسونم

واس حاجی نوشت: حاجی همه ی این کارا رو واس خاطر شما انجام میدم که بیام وبتون و کامنت دونی رو بترکونیم (منو اقامون) البته اگه اجازه بدین که ادرس رو بعدا براشون بفرستم