حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

چی بگم والا (قسمت دوم)

 شبش پیام داد که بیا تلگرام.

ساعت 10 اینا بود که بهش گفتم میخام یه کار واسم انجام بدی می تونم بهت زحمت بدم. فورا جواب داد تو جون بخواه و هر کاری که باشه

بهش گفتم یه بسته هستش که مال دوستمه و تهران هستن و هر وقت که مسیرت اونورا خورد به دوستم بدیش. اونم حس فضولیش گل کرد که منو دوست تهران و بسته و اینا می تونه چه داستانی با هم داشته باشه و نتوست طاقت بیاره و گفت بگو ببینم داستان این بسته چیه؟!!

نخواستم اذیتش کنم و دلش هزار راه بره و عین بچه ادم تعریف کردم که یه کادو (یه دونه کیف پالتوی چرم) برات گرفتم ولی متاسفانه این اتفاقات افتاده و نتونستم که بهت تحویل بدم.

اولش قبول نکرد و گفت هر وقت دیدمت اون وقت. ولی معلوم نبود که کی بتونم ببینمش و ازش خواستم که قبول کنه که با پیک موتوری براش بفرستم.

خلاصه قبول کرد و گفت ساعت 11 بگو پیک موتوریه بیاد. و ازم خواست که مواظب کادوش باشم و ازش مواظبت کنم.

روز بعدش ساعت 10/5 تل زدم که ببینم بیدار شده یا نه ولی جوابی نبود ساعت یه ربع به 11 شد و بازم جوابی نبود. ساعت 11/15 دیقه شد که یهو گوشی رو از دسترس خارج کرد و بعدش خاموش شد.

پاک کفری شده بود دوس داشتم خودمو لعنت و نفرین کنم که چرا من!!! اصلا چرا اینجوری شد!!

منم بلافاصه بهش اس دادم و ازش خداجافظی کردم اونم با لحن تند. نه که عصبی بودم.

بعدش تو تلگرام هم ازش خداحافظی کردم.

شبش پیام داد که زود قضاوت نکن یه مشکلی پیش اومده که مربوط به خانوادمه و بعد از دو یا سه روز بهم فرصت بده که همه چی رو برات تعریف کنم

 و امروز جمعه هستش و دقیقا فرصت سه روزش تموم شده و ازش خبری نیس

"نمی دونم شاید ادامه داشته باشه"

نظرات 1 + ارسال نظر
کاوه 1394/09/02 ساعت 19:41

من تازه اومدم جریان چیه؟؟

هیچی چیز مهمی نی
میگذره ان شالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد