این ذوقی که تو روشن کردن شمع وجود داره چیه؟؟؟
درسته نور خیره کننده ای داره و ادم دوس داره که بیشتر به نور شمع توجه کنه تا خود شمع!!!
ولی چیزی که دیروز دیدم یه چیز دیگه بود.
حوصله ام سر رفته بود و دنبال یه سرگرمی بودم تا اینکه یادم افتاده که یه جاشمعی خوشکل خریده بودم وقتی نگاش کردم دیدم که شمع نداره
اولش اویزونش کردم به اُپن آشپزخونه و بعدش دنبال شمع میگشتم
بله بله بعد از کلی سرچ زدن تو کابینت و کمد و بوفه و کتابخونه و زیر قالی شمع مورد نظر پیدا شد. یه شمع قرمز اکلیلی با زر ورق خوشکل که جاشمعی رو خراب نکنه.
وقتی نگاش کردم، ناخداگاه دلم هوایی شد که برم کبریت رو بیارم و روشنش کنم. آغا جان نمی دونی چقد ذوق مرگ شدم عین این بچه ها رو زمین دراز کشیدم (مثه وقتایی که مقش مینوشتیم) و به نورش نیگا میکردم. خیلی احساس خوبی داشتم دقیقا مث وقتایی که نذر داریم و شمع روشن میکنیم.. یه چیزی تو همین مایه ها.
خلاصه چشامو بستم و یه ارزوی کوچولو از خدا داشتم و بعد فوتش کردم و خوابیدم
فیلم حوض نقاشی با وجودیکه موضوعش تکراری بود ولی تقریبا 2هفته رو احساسم تاثیر گذاشته و حتی هر کاری که می خواستم انجام بدم فورا محتوای فیلم به یادم می اومد و منصرف شدم چرا که عاقبت رو جلو چشمم میدیدم
قسمت های بسیار جالب از فیلم (به صورت عکس) رو براتون گذاشتم
یه چند سکانسی بود که برای من جالب اومد:
1. دیالوگ رضا وقتی که پسرشو زد در جواب نگار که گفت چرا زدیش گفت: زدمش، چون همه باباها بچه هاشونو میزنن.
2. دیالوگ دیگه ش در مورد دون دادن به کفتراش بود و میگفت کفترها باید خودشون بدونن که نباس دونی که رو زمینِ رو ور دارن چون مال مورچه هاست
3. یه سکانس دیگم داره که فقط مال خودمه
ادامه مطلب ...بعضی وقتا که احساس میکنم خودم هستم و تنهایی خودم، احساس خوبی دارم
ولی وقتی یکی رو در کنار خودم میبینم احساس پشیمونی دارم که چرا نزدیک شدنش رو به خودم احساس نکردم
خدایا خودت شاهدی که آسمونت این همه ستاره رو داره ولی ازت یه ستاره نخواستم و نمیخام
خدایا جونم اذیتم نکن، میدونی که روزای سختی رو پشت سر گذاشتم
وب ی جونم همیشه برام سوال بوده که چرا با بقیه این همه فرق* دارم ولی همیشه رقیب داشتم و کلی حسود. همیشه چشم شوربختا، چشم زخمشون همراهم بوده.
ناشکری نیستا فقط میخام بگم من حضرت ایوب ت نیستم، بخدا صبرم به سر اومده
اگه منم جای یکی دیگه بودم شاید همین نظر رو داشتم. وقتی خودم نمی تونم این شرایط رو قبول کنم از دیگران چه انتظاریه...
با این شرایطی که هست هنوز شاکرتم ولی میدونی چیه (ایکن خدایا جونم بیا درگوش ت یه چیز بگم ولی بین خودمون بمونه...)
----------------------------
فرق: منظور این نیست که من بهترینم منظورم دنیامونه
فیلم حوض نقاشی رو دیدم خیلی بهم ریختم. شاید چیزی باشه که بشه
تا ادم جای اون شخص نباشه هیچ وقت نمی تونه درک کنه
تو دوران مدرسه وقتی نمره کمی میگرفتم تنها آرزوم این بود که یا همه اینا خواب باشه یا معلم ها تو جمع زدن بارم نمره اشتباه کرده باشن
امروز بعد از خستگی زیاد رفتم آتلیه که عکاسامونو بگیرم خیلی ناناز شده
خیلی خوشمان آمد
تو شرکت ما یه دونه آکواریوم بزرگ داریم که یه زمانی پر بود از ماهی ریز و درشت و رنگی رنگی
ولی از شانس بد یه مریضی، همشونو هلاک کرد
از بین اون همه ماهی فقط یه نوعشون زنده بود و اونم ماهی لجن خوار بود که در کنار همسرش زندگی خوب و خرمی رو سپری میکنن
اونوقتا که اینو خریدیم اندازه 2بند انگشت بود ولی الان ماشالا صد ماشالا 35 سانتی میشه. تقریبا یه توله سگ به شمار میاد (البته بین اون ماهی های دیگه عرض میکنم)
- کجایی؟
+ تو لاک خودم
- چی صدات نمیاد!!! بازم رفتی لاک بخری؟
+لاک چیه؟!! میگم لاک خودم
- لاک میخای چیکار؟؟؟
+ ای بابا عجب گیری افتادیم. میگم ینی خودمو زندونی کردم و در حال تنبیه شدنم
- صدات نمیاد، برو لاکت رو بزن
+
اولین چیزی که به ذهنتون میرسه رو لطفا بنویسید
من: غمگینم
تو: نمیشناسمت
بارون: رنگین کمان
خسته: بوی جوراب
دعوا: بزن بزن
دلتنگی: چوب خط رو دیوار
دود:خطر
سیگار: مرگ تدریجی
ابر کومولوس: عجیج من
اورجینال: کیفیت
یخ: ارامش بعد از سوختگی
ژله: راحت الحلقوم
بنفش: پیرهن پسر همساده
گناه من: نقش آفرینی (بازیگری)
کتاب: قرص خواب
خفگی: اتاق کارم
نارنجی: دنیای من
حوض نقاشی: هنوز ندیدم
فست فود: سیب زمینی
پخمه: خواهر زاده ام
فوت: تولدت مبارک
گناه: فرار
عشق به تو: دقیقا به تو، ینی کی؟
حیوان: جوجه تیغی و پاندا
غذا: کباب ماهی با لیمو ترش
پیانو: تو فیلم دیدم
غریبه: میترسم
اسم خاص: Soma
آهنگ جدید مهرنوش به اسم وابستگی رو گوش میدادم، تا اینجا که خوب بود
ولی بعدش به یه وبلاگ رسیدم که بر اثر تصادف، فلج شد و خاطرات این سه سال آخرش رو میخوندم و آخر سر که زنش طاقت نمیاره و ازش جدا میشه
مردی با اون همه ابهت و جذبه در مقابل زنش کم آورده بود ولی تلاش میکرد که بتونه دوباره راه بره و ویلچر رو کنار بزاره. تا اینکه دوباره به زنش ثابت کنه که میتونه و برگرده.
متن و احساس و آهنگ مهرنوش خفم کرد و یهویی این عکس منفجرم کرد. یاد یادنامه های خودم افتادم ولی نمیدونم عمدا یا سهوا چرا اینجوری شد
----------------------------
با تاخیر نوشت:
خیلی خوشم میاد از Deep Freeze جدیدا کامپیوتر ما اینجوری شده ینی داداششم اینجوری خواسته که فضا بی خودی اشغال نشه و با هر رستارت به حالت اولیه بر میگرده.
کاش مغز ما هم چنین انعطافی داشت که کنترل و عکس العملش برنامه ریزی شده باشه