حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

نوبت منم رسید

به به خدا جونم ، بعد این همه مدت یه نگاهی هم به ما انداختین

چی شد یهویی ما رو غافلگیر کردین؟

اصلا باورم نمیشه که بعضی وقتا یه گوشه چشمی هم به ما دارین

مرسی و خدا رو شکر

-------------------

بعداً نوشت:

با توجه به استقبال شدید و کامنت های خصوصی دوستان، به این نتیجه رسیدم که چکیده موضوع رو در قالب یه عکس بیان کنم. حالا دقیقاً یا تقریباً حدس بزنید که نقش من چی بوده؟



نظرات 3 + ارسال نظر
حاجی 1392/05/21 ساعت 12:07

داستان چیه؟؟؟

داستان بین منو خداست
برو از خدا بپرس
شوخی، شوخی اونم شوخیِ خدا با نخودیش

خب اگه خصوصیه بگو ما هم بدونیم

نه دیگه خصوصیه
خیلیییییییییییییییییی سانسور داره
اگه بگم هیچیش نمی مونه که:))

حسام 1392/05/28 ساعت 13:07

خدا راشکر.

بله واقعا خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد