حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

آجیم یه دونه بنده خداست

قضیه برمیگرده به یکی دو ماه پیش

آجی فرنگیمون چشاش درد میگیره و مجبورا میره دکتر و دکتر هم صاف میزاره کف دستش که پشت قرینه چشات یه دونه سوراخ هستش و اجیمون طبق معمول خییلی ضعیف برخورد کرده ینی دل و جیگر مواجه شدن با مشکلات رو نداره، میزنه زیر گریه بعد به دکتر متخصص مراجعه میکنه و ایشون هم اظهار میکنن که مشکلی نیس فقط باید یه مدت کاملا استراحت کنی

خلاصه بقیه داستان بمونه که چی شد و کی گفت، تا اینکه اونقدر اعصابش بهم ریخته که چن مدت بعدش دچار سر درد شدید میشه طوری که حالت تهوع اَمون ش نمیده و دکترا تشخیص میدن که میگرن شدید داری و این داستانا

اونقد حالش بد میشه که اولین فکری که به ذهنش میرسه اینه که انصراف بده و ازون سر دنیا پاشه برگرده ولی دوستاش مخالفت میکنن و پیشنهاد میدن که یکی دو ماه مرخصی بدون سنوات بگیره و بعد از پیگیری و اجازه از استاد راهنماش و تایید مرخصیش و گرفتن بلیط بالاخره امروز پرواز داره و برمیگرده که به اصطلاح استراحت کنه

حالا داستان ازین جا قشنگ میشه

عمو اینام نمی دونم از ما چی میخان؟ نمی دونم سهم ارثیشون رو خوردیم یا چی؟ تا جایی که یادم باشه این عموی ما در حق هیچکدوممون عمویی نکردن حالا یهویی مهرمون به دلش نشسته. بابای ساده ما هم فک میکنه که این عمو م از اون بالا پرت شده پایین و خدا اونو برای بابام فرستاده. عمو م سند خونمون رو میخاد ببره که بزاره گرو واس اینکه پسرش بره ادامه تحصیل بده. آخه کی قبول میکنه که سند خونشو بده و جریانات دیگه

قراره روز سه شنبه خونه ما جلسه باشه. اجی بزرگم هم گفته اگه سند رو بده دیگه اسمی از دختراش نبره و...

ازون طرف دیگه آجیم* که دوقولوهاش 8مهر ماه یه سالشون میشه قراره بیاد خونمون که کنگر بخوره و لنگر بندازه و بچه هاش هی ونگ بزنن و مغز اجیم پر پر بشه

از طرف دیگه روز سه شنبه جنگال به پا میشه و از طرف دیگه اجیم* هم تو فک و فامیل شوورش جار زده که اجیمون بر میگرده و اونا هم واس چش روشنی بیان. از اون طرف تر هم به مامان و بابا هنوز نگفتن که المشنگه نشه 

خلاصه خدا به خیر کنه بنده خدا اجیم خواست دو ماه کامل استراحت کنه که حالش خوب بشه. نمی دونه که برگرده چه داستانیه

----------------------

پ.ن:

آجیم* : ینی همون آجیم هستش

آخه من 5تا آجی دارم گفتم که اسمها قاطی نشه :))

نظرات 3 + ارسال نظر
حسام 1392/06/19 ساعت 10:08

سلام ؛

بعضی وقت ها هست که مصداق «کوه به کوه نمیرسه امّا آدم به آدم میرسه» به حقیقت می پیونده..

امیدوارم مواردی که ذکر کردی با خوبی و خوشی حل بشه ، بره.

ما هم همچنان امیدوار هستیم
تا ببینیم خدا چی مىخاد

بالا بلای من بنشین چای دم کنم
بنشین بساط شعر و غزل را علم کنم

بنشین که روی نرگس و یاس و بنفشه را
با وصف چشم و گونه و روی تو کم کنم

گیسو به روی شانه بیفشان که از حسد
شب را به کام این شب تاریک سم کنم

لب باز کن به حرف که لب وا کنم به شعر
لب باز کن به خنده که خنده به غم کنم

اندوه من به حد تغزل رسیده است
وقتش رسیده است که شرح دلم کنم

"با صد هزار جلوه برون آمدی که من"
صد ها هزار پنجره را متهم کنم

شهری به شوق وسوسه دنبال چشم توست
پای کدام چشم چران را قلم کنم ؟



ربطی به پستت نداره اما نوشتم که بخونیش..!

میگم پای همه چش چرونا رو قلم کنی که کسی نمی مونه جز یه درصد اینسان
ولی خوب کاری میکنی
حقشونو مىزاری کف دستشون




ممنونم از نقد اندیشمندانه و نگاه هنرمندانه ات

متشکریم سوما

خواهش میکنم کاوه جان
حالا ینی این اشک شوقه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد