به فاصله یه تار مو بود که کور بشم و حافظمو از دست بدم
اون از دیروز، اینم از امروز
دیروز نمی دونم چطور اتفاق افتاد و چی شد. چشام واس یه لحظه سیاه شد البته یه ذره دید داشتم. دقیقا شبیه وقتیه که چند ساعت جلو افتاب باشی و وقتی میری یه جای کم نور تر چشما سیاهی میره.
دروغه اگه بگم نترسیدم. خلاصه یه دیقه چشامو بستم و پشت سر هم چند تا پلک زدم و بازم چشامو بستم. فکرای مسخره ای به ذهنم رسید و حتی به عصای سفید هم فکر کردم.
به خونه رسیدم و مستقیم رفتم دراز کشیدم و نهار رو هم فراموش کردم. بعد که بیدار شدم حالم به طور مسخره ای بهتر شد بعد از کلی استرس و این داستانا
امروز هم میخاستم وب رو چک کنم که کامنت ها رو جواب دادم، واس یه لحظه همه چی یادم رفت اصلا نمی دونستم که میخاستم چیکار کنم. خیلی به مغزم فشار اوردم تا اینکه یادم اومد که چه خبره. وقتی که رمز و یوزر میخاستم وارد کنم دیگه هنگ کردم که یوزر و پسورد چی بود ولی انگار نه انگار چیزی به ذهنم نرسید. انقد به خودم بد و بیراه گفتم که نگو
اخه چرا همش بلا سرم من میاد، من که هنوز جوونم
اینطوری شد بعد از کلی تقلا و تلاش ینی بعد نیم ساعت کامل، تونستم که موفق بشم و یوزر و پسورد رو وارد کنم
خدایا لطفا یه هفته بیخیال ما باش. به جوونیم رحم کن به شوور نداشتم رحم کن. به 2تا دختر نداشتم رحم کن
سلام ؛
یادمه منم یک روز صبح تو دبیرستانمون که تو صف و در آفتاب ایستاده بودیم ، همین طوری شدم که بهم آب قند دادن.دیگه هیج جایی را ندیدم و همش سیاهی بود.به دوست بغل دتم گفتم من چیزی نمی بینم و کور شدم.
فقط برای لحظه ای حال نابیناها را درک کردیم.خیلی کوتاه...
و امّا این سیاهی رفتن چشم ها :
« سیاهی رفتن چشمها (یا سرگیجه) معمولا یک مشکل جدی به حساب نمیآید.در اغلب اوقات، سیاهیرفتن چشمها به خودی خود بهبود پیدا میکند، یا علت زمینهساز آن را میتوان به سادگی درمان کرد.
از جمله دلایل شایع سیاهی رفتن چشمها (dizziness) میتوان به اینها اشاره کرد:
● بلند شدن بیش از حد سریع.
● آنفلوآنزا.
● سرماخوردگی.
● آلرژیها.
● افت قند خون.
● سرگیجه واقعی (vertigo).
● مشکلات گوش داخلی مانند بیماری منییر و التهاب لابیرنت (گوشداخلی).
●ضربان نامنظم قلب، سکته مغزی، تومور مغزی، اسکلروز متعدد، افت شدید در فشار خون. اینها عوامل کمتر شایع اما وخیمتر سرگیجه هستند که نیاز به ارزیابی و درمان دارند.
در آخر انشااله که مشکلی نیست.کمی فکر کنید و اگر علامت خاصّی داشتید حتماً به پزشک مراجعه کنید..
خدا رو شکر بعد اینکه رسیدم خونه مشکل برطرف شد
ولی میدونم این حافظم کار میده دستم
همکارم میگه عاشق شدم ولی از همین تکذیب میکنم که اگه خوندش بدونه خبری نیس
اخه چرا همش بلا سرم من میاد، من که هنوز جوونم...!!




جمله ای که فرمودین ساعتها بنده رو در حالت هنگ قرار دادند باشد که مراسمات چرخ و فلک باز نسیبتان گردد..
راستی مطمئنی رمان "کوری" از "ژوزه ساراماگو" رو نخوندی؟!
نه نخوندم
چطور مگه؟چشمم روشن تیکه بارم میکنی
الان چشمم به عنوان این پست خورد..!
کلی خندیدم با این عنوان..
ارزوی ما خنده رو لب جووناست
اگه نخندی که ایشالا سوارکشتی صبا شی که از ترس شلوارتو چیز بشه.
از بس خودت غلط املایی داری
به منم سرایت کرده فک کنم....!
حالا همه تقصیرها رو گردن منببنداز
دیوار از من کوتاه تر پیدا نمیشه که