حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

اگه جای خدا بودم

ستار یه بار میخاست جای خدا باشد ولی چون شرایط آنقدر سخت بود و شد که بعد پشیمانی گفت:


چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من بجای او چو بودم
یکنفس کی عادلانه سازشی ، با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !


حالا اگه یه روز جای خدا بودم، شاید قانون رو کمی عوض میکردم. دوس داشتم که بنده هام راضی باشن- مرگ و زندگی رو دست خودشون میزاشتم، زندگی که زوری نیس هر کی نخاست، نخاست دیگه

نظرات 6 + ارسال نظر
پسرک 1392/09/21 ساعت 22:28

برای خدا بودن فقط باید خدا باشی
با ویژگی های بشری نمیشه خدا بود
ما الان که انسانیم یکی بهمون فحش بده دوست داریم بزنیم نصفش کنیم... باهاش قهر میکنیم ....
فکر کنید اگر خدا اینجوری بود هیشکی روی زمین باقی نمی موند!

کسی خدارو خدا نکرده
ولی ما انسانها به واسطه ی خدا انسان شدیم
انسان بودن هم سخته
چه برسه به خدا بودن ....
نه ...
خدایی فقط سزاوار خودشه

ولی من دوس داشتن که حداقل واس یه لحظه خدا بودم
حداقل دوس داشتم مرگ و زندگی دست خود بنده ها باشه
من واقعا خستم دیگه نمی تونم
دیگه کشش ندارم ینی بریدم

مرگ چراغی است
با نور سیاه
که زندگی من را
روشن می کند

پست زیبایی بود نخودی...
دست کلت درد نکنه
لذت بردم

خوب نظرتو بگو
اگه جای خدا بودی چیکار میکردی؟

راستی

نه من کارمو عوض نکردم!!
تو هم که خبر دارم
بزنم به تخته همش رئیس عوض میکنی!!

نه بابا رئیس چیه؟!!!!!!!
حالا مردم فکر میکنن که خبریه
من شغلمو عوض میکنم جهت کسب تجربه و این سوسول بازیا
ینی الان کجا مشغولی؟ اگه بگم یادم رفته و آلزایمر گرفتم باورت میشه

من دوست ندارم جای خدا باشم

شمام نظرتون اینه که همان بهتر او خود جای خود بشسته و..
خیلیم خوب

پسرک 1392/09/22 ساعت 10:52

خب همین دیگه
خدا هیچوقت خسته نمیشه
اگر مرگ یا زندگیم دست خودم بود
تا الان هزارتا کفن پوسونده بودم!

اونجوری جریان زندگی بهم میخوره ....
گفتید خستم یاد این متن ادبی افتادم :

امروز باورم شد

که تو خسته تر از آن بودی

که بفهمی

دوست داشتنم را!

از من که گذشت…

اما…

هرجا که هستی

“خسته نباشی”!


دوست داشتن خدارو باور کنید
خدا خیلی دوستمون داره

میدونم خدا دوستمون داره
ولی خدا ما رو وادار به کاری میکنه که دوس نداریم
حالا زیاد وارد جزئیات نمیشیم در مورد عقل هم خیلی سوال دارم
میگه خدا به انسان عقل و اختیار داده تا اینجا درست ولی چرا وقتی بعضیا خودکشی میکنن و میگن گناه کبیسه کرده
خوب بابا جان من شاید خدا به اون یه نفر عقل زیادی نداده
دیگه چرا بنده ی خدا رو مقصر میکنن
من چیزای زیادی نمی دونم ولی میدونم از خدا گله زیادی دارم

پسرک 1392/09/22 ساعت 18:44

بزارید یه چیزی بگم ...
وقتی کسی از ما گله میکنه ما بهش چی میگیم؟
شاید 90 درصد موارد میگیم
تو چیزی نمیدونی
یا بگیم تو شرایط منو درک نمیکنی
...

اینم به این دلیل هست که فکر میکنیم خودمون به مسئله اشراف داریم و قضیه رو با سلولهامون درک کردیم

در مورد گله هایی که از خدا داریم هم همین میتونه صادق باشه
ما از حقیقت پدیده ها آگاهی کامل نداریم
و خیلیاشونم نمیتونیم درک کنیم
خیلی از چیزایی که دوست نداریم به نفعمونه
یاد بچگی ها و آمپول خوردنمون بیافتین

خیلی از چیزایی هم که دوست داریم واقعا به ضررمونه
باز هم مثل دوران بچگی و خوردن انواع خوراکی ها ...

شاید بگید زندگی اینجوری مزه نمیده
باید بگم آره
خیلی وقتها زندگی واقعا مزه نمیده
برای همینم برای ابد اینجا نیستیم
اینجا یه دوره ی کوتاه برای انسان شدنه
ما یه اشتباهی کردیم حالا داریم تاوانشو پس میدیم
عشق بدون کشیدن رنج میسر نمیشه!

اینم بگم خدا خودش توی قرآن گفته انسان توی سختی خلق شده :
(لقد خلقنا الانسان فی کبد):(که ما انسان را در رنج آفریده ایم )

تنها امیدی که میشه داشت اینه که این دنیا زود تموم میشه!
********************
اون گناه کبیسه رو شوخی کردین دیگه؟
یا شایدم اشتباه تایپی بود

چقدر حرف زدم

گناه ، گناهه دیگه
کبیسه یا کبیره چه فرقی داره
عین دروغ می مونه که بعضی مواقع مصلحتی میشه
به همین سادگی
مرسی از توضیحات بسیار ارزشمندتون
استفاده بردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد