اگه یادتون باشه قبلا هم گفته بودم که تو شرکت فلان مشغول به کار شدم و رئیسش هم مجرد بود و این داستانا
همه اتفاق های مهم رو هم که گفته بودم
گفتم یا نگفتم
خلاصه امروز سر کار که بودم، دیدم آقای رئیس جدید وارد اتاق شدن و چنان شاد و شنگول بودن که بیا و ببین
بعد فورا گفت:
+ من با دامادتون هم کلاسی بودم
- دوران کاردانی؟
+ نه دوران راهنمایی
- واقعا!!!! چه جالب
و دیگه بهش محل نزاشتم. اصلا نمی دونم اخلاقم چرا این همه گند شده. در واقع خیلی مزخرف شده و متاسفانه خوشم ازین رئیسمون نمیاد
نه که حسابرس هم هستش به همه چی مشکوکه و چنین و چنان آمار طرف رو میگیره که خود من یکی ازش میترسم
وقتی به خونه رسیدم ، خواهرم اومد و گفت آقای رئیستون اومده و با شوورم کلی حرف زده و اول خودشو معرفی کرده و سر آخر از تو حرف زده که خانم حسابدار در باره من چیا میگه و گفته.
حالا راست یا دروغ دامادمون هم گفته که هیچی نگفته
نمی دونم چرا این همه پیگیر منهبدجوری ذهنمو درگیر کرده که چرا اذیتم میکنه
مشکوک ترین ادمی هستش که تا به تو این بیست و اندی سال دیدم. عجب ادمیه بخدا
روز به روز که زمان جلوتر میره گیر چه ادمایی میافتم من
سلام

ئه به روز کردی وبتو
خلاصه اینکه با این آقای دوماد و رییس جدید
و قضایای مشکوک حواست به خودت باشه
بیشتر از قبل
اوهووووم
این نظر خیلی وقته فرستادم همون لحظه که به روز شد وبت
الان دیدم تایید نشده دوباره فرستادمش
نه حواسم بود که به روز رسانی رو زدم دیدم که نظر گذاشتی
دسست شما درد نکنه
اینا هواس واس ادم نمیزارن که
حسابرسا ، حساب می رسنا...
این یکی دیوانس با همه فرق داره