بوی بهار رو میشه حس کرد. طبق مراسمات مزخرفی که داریم، هر سال این مواقع تمام اثاث و وسایل خونه رو میریزیم بیرون که آت آشغالاشو بگیریم و بندازیم بیرون
این در مورد فرند تکونی کار بسیار نکو و پسندیده ای هستش
که ما این مراسم رو دیشب در کمال چیـــــــــــــــــــــز به پایان رسوندیم
و تاثیراتش رو امشب به واقع انجام دادیم
قبلنا اگه درست یادم باشه دفترچه خاطراتشو ، گذاشتم رو منقل کباب خوری آتیش زدم، دل منم همراه برگه ها آتیش گرفت
امشب چونکه هوا سرد بود و منقل کباب هم خیس بود و نمیشد که آتیش روشن کرد، بنابراین دفتر خاطراتت خودمو صفحه به صفحه و ریز به ریز خرد کردم
تقریبا خاطراتش داره پاک میشه
فقط وسایلاش مونده که هدیه گرفتم
دلم نمیاد هیچ کدومشو دور بریزم. کلی ازش خاطره دارم. خاطراتت خوب و شیرین
یه عروسک: میگفت خیلی شبیه خودمه، عروسکی هستش دماغو
یه سیم کارت با شماره تولد خودم: سر کلاس بودم که فرت و فرت تل میزد که یه سورپرایز دارم و...
یه طومار با خط نستعلیق که اسم منو نوشته بود و آخرش فرستنده رو با اسم شیلان خطاطی کرده بود (اسمشو گذاشتم شیلان که کسی متوجه نشه)
یه دستبد: که اول حروف اسم من نوشته شده بود
و خیلی چیزای دیگه
واقعا واس هر کدوم ازین هدیه ها یه ابتکاری به خرج داده بود
از سلیقش خیلی خوشم می اومد
دفترچه پاره پوره شده رو هم عکس گرفتم که ضمیمه فرند تکونی کنم
حالا بعدا عکسشو میزارم به پیوست
فری خوشبخت شی و شب خوش
ابتکار را می پسندیم.
نکنه شمام فرند تکونی داشتین؟