همیشه بعضی ادما هستن که نخاله هستند. قبلا هم گفته بودم، گفتم یا نگفتم
امروز سوار تاکسی شدم و صندلی جلو نشستم. تو مسیر بودیم که یهو یه دونه اینسان عینهو چیـــــــــز با ماشینش پرید وسط خیابون. اگه تاکسی ما هم ترمز رو نمیزد که رفته بودیم صندوق عقب ماشین جلویی
بعد یه ذره جلوتر دیدیم که راه بندون شده وقتی حادثه رو انالیز کردیم، فهمیدیدم که یه تاکسی وسط خیابون داره از تاکسی بغل دستش پول خرد میگرفته و کلی چاق سلامتی کرده و اینا. اصلا نمیگه شاید مردم عجله داشته باشن. بقیه اش بماند
آها یادم رفت که بگم همین راننده بی نزاکتی که سوار تاکسی شده بودیم رو بگو. یه دستش که تسبیح بود و دور انگشتش میچرخوند و اون یکی دستش هم دسته گلشو گرفته بود و خداوند بزرگ و مهربون هم فرمون رو هدایت میکرد.
تا الان که زنده ایم رو مدیون خدا هستیم؛ این روزا جیب هوامونو داره. خدا به خیر کنه
-------------------------
مهربانانه نوشت:
وبی جونم ببخش که راحت حرف میزنم. اینجا دیگه اصلا راه نداشت که سانسور کنم
سلام
صبحت بخیر
خوبی
چه باحال پس
هم اتفاقاتی که نوشتی خنده دارن
هم قشنگ نوشتی شون
خخخخخخ
دیگ متاسفانه اینطوریه دیگه
اره خیلی قشنگ بود