حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

اتفاق های امروز

اول اینکه باید بگم همون اول صبحی، تولدشو بهش تبریک گفتم ولی به جان خودم دیگه تکرار نمیشه شاید گوشیمو هم عوض کردم

دوم اینکه سرکار بودیم یکی از خانوما که تازه عروس شده چنین گفت:

ناگفته نماند وقتی فارسی حرف میزنه خیلی لحجه داره ، تازه همون حرفی رو که با لحجه خودش هستش تبدیل به فارسی میکنه، اینه که مفهوم خنده داری به حرفاش میده

- آقای میم سر و صدا نکنید چونکه حراست دقیقا زیر منه

- آقای میم صب بدین داره آب میاد. ای وای ببخشید نه که با بچه ها درباره آب حرف میزنیم

- آقای میم مادر شوورم واس کادو عروسی بهمون گوسفند داده . خیلی خوشحال شدم . حالا بزرگ بشه اونوخ بیاین خونمون بهتون شیر میدم

وبی جان خودت میدونی من ذهنم انحراف نداره ولی خودت که میدونی این جمله ها شایسته یه خانوم شوور دار نیس

نمی دونم اصلا این پسرا ملاکشون واس ازدواج چیه؟ 

سوم اینکه موقع برگشتن به خونه:

نمی دونم واقعا خوشکل و خوش قد و بالا هستم یا واقعا شاخ درآوردم که همه نگا میکردن

ینی یه پسری تو ماشین چنان بوس فرستاد که انگاری یه توده خاک تو چشم ریخت و پاچ شد که فورا چشام رو کور کرد و بدجور چشام قرمز شد. دم در خونمون هم یه پرایدی هی بوق میزد و این داستانا

به جان خودم برنگشتم ببینم که مرد بود یا نامرد

چون شانس نداریم که. هر چی "دیــــــــــــــــــــد " نصیب ما میشه

همه رو برق میگره ما رو چراغ نفتی

---------------------------

با غصه نوشت:

به طور کلی قضیه پراید خریدن هم منتفی شد، قیمتش 15تومن هستش و من پولشو ندارم. آخه چرا؟ واقعا چرا؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد