خیلی جالبه خیلی مدت میشه که به تنهایی عادت کردم و هر از چند گاهی تو خونه تنها میشم
خانواده ازونجایی که یه تعطیلی پیش بیاد فورا بار و اذوقه سفر رو جم میکنن و میرن به یه سمتی دیگه
ولی قبلش مامان مهربونم یه قابلمه بزرگ دلمه میزاره که وقتایی که دیر از سر کار برمیگردم بتونم گرم کنم و بخورم
منم ازونجایی که کارا فرصت مسواک زدن هم بهم نمیده، بازم تنها شدم و امروز سومین روزش هستش
شب اولش که برام خیلی سخت تموم شد. اولوشو بگم که عصر باشه، تلویزیون رو نگا میکردم که یهویییییی تلفن خودمون زنگ خورد.
+ الو بله
- شما...
+ بله
- خونتون ...
+ میشه لطفا بهش ...
- آخه دسترسی به ... ندارم میشه ادرستون رو کامل بگید
+ لطفا بیاریدش تو کوچه فلان...
و من سراسیمه به حیاط دویدم که ... نشه . ماشین پیکانی اومد تو کوچمون و ...
خلاصه تموم شد . در حالی که ترس وجودمو گرفته بود ولی بازم فیلم نگا میکردم . حالا دیگه شب شد و اتفاقات اون روز ، جلو چشام سریع رد میشد اگه راستشو بگم احساس امنیت نداشتم هر لحظه میترسیدم که بیاد بالا سرم و خفم کنه. هزار قل هو اله احد و الحمد خوندم و خوندم تا از ترس خوابم برد (بعضیا از ترس خوابشون نمیبره ولی من برعکس)
امروز صبح سر قابلمه رو بلند کردم . دیدم کلی دلمه مونده و منم ازینکه 3شبانه روز فقط دلمه میخوردم حالم بهم میخورد بنابراین تصمیم گرفتم که نصف دلمه رو بفرستم خونه آجیم اینا و همین کارو هم کردم
بچه های شلوغی داره با وجودیکه 2سالشون هم نشده ولی خواهرمو عاصی کردن.
همین که اومدم خونه و تلویزیون رو روشن کردم ینی چیزی حدود نیم ساعت بعد، خواهرم با حالت گریه تل زد و گفت چرا بعضی وقتا تل نمی زنی که زنده ای یا مرده؟!!! منم گفتم: خواهر جان من که الان اونجا بودم و اینطور توضیح داد که رفته لباسهای بچه ها رو بزاره تو کهنه شویی حموم که بچه های وروجکش در رو از پشت بستن و نیم ساعت تموم گریه کردم و قسم و قرآن شون دادم که در رو باز کنن و بیام بیرون
میگفت ترسم این بود که نکنه در کوچه رو باز کنن و برن بیرون
خدایی به خیر گذشت
ولی در کل شب دوم و سوم خوبی داشتم حالا امشب و فرداشب هم ایشالا به خیر بگذره
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
والا این کار دیوانگیست و حقیر شدن
وقتی کسی ارزش نداشته باشه دیگه چرا عینهو چی به دست و پاش بیافتی که اون بیشتر به خودش غره بشه
بعضیا شخصیت ندارن که...
وریا بنوس..
چون تو به ته نیا به جی دیلن!!!؟
دی تنیام نالن
ایژن برو مال خوشکو
وله من له مال خومانا راحتم
هر جور بخوم یا بپوشم
ام جیگی ایمیش امنا
جووان نویسما
خوشکم تا خوندیو فورا له او سر دونیا زنگی دا بوم چوگا گژما ایژه بوچا مرخصی ناگری بچی
وله ناتانم چپ کم
خوشکیشم بیت منالکانیشی تیریت . زور شلوغن به دیوار راسو اچنه بان
واسه پم خوشه له مالی خومان بم و گچکی ژیر بم تا دایکو بابم بینو
سیلام
خوب خانواده تو رو تنها میزارن و میرن مسافرت
نمیگن دخمل تنها , میمونه توی خونه
من عاشق دلمه ام مخصوصا با برگ انگور
خوب تنها بمونه که چیز بدی نیس
من که طول روز خونه نیستم تازشم دختر خوبی هستم
اگه ادم شوور داشته باشه و شوورش بره ماموریت که بازم تنها میشم
نباس که خونه مردم ولو بشم
6516وبتون حرف نداره انصافا خیلی عالیه
از کجا میدونی که حرف نداره و عالیه!!!؟؟؟
شاید خداوند صحرا را خلق کرد تا انسان بتواند با دیدن نخل تبسم کند!
شایدم... احتمال داره...
چه عرض کنم؟! تنها به گفتن : هه هه هه هه هه هه بسنده میکنم!
بعدش یه دوره کلاس آشپزی دارم میزارم، بیا ثبت نام کنم سریعتر که خیلی بهش نیاز داری. ثبت نام کن تا ز گشنگی تلف نشده ای :)))))
پیتزا هم خوبه هاااا
کلاس آشپزیت چن نفرس؟؟؟؟ پس تا کلاسا تکمیل نشده لطفا منو هم در نظر بگیر
هه موی قسه کانت باش
بلام به ته نیایی دا نه نیشا
هه ر چه ن ئه م جیگایه ئه منا
وه هه ر وه ها
هیچ جای دونیا مالی خوت نه بی!
بانی چاو دیتر له مالا دانا نیشم
ما کلاسامون محد.دیت سنی و تعدادی نداره...
فعلا 533 نفر ثبت نام کردن...
حاجی جان لطفا صندلی اول رو برای من رزرو کن
نمی خام تو جمع 533 نفری محو باشم
دلمه ها تموم نشد هنوز؟
هنوز به خوردن دلمه مشغولی؟!
نه دیگه تموم شد. این قضیه واس 1هفته پیش هستش
شما دیر اومدی گویا!!!!!!
تنها در خانه
قسمت دوم
نه دیگه قسمت پایانی بود