حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

شیطنت های روز عروسی

روز جمعه عروسی به خوبی و خوشی برگزار شد 

خدا میدونه چقد خوش گذشت ولی ترسم اینه که بنویسم چه شیطنت هایی کردم بعدا فکرا به سرتون بزنه که حسابدارتون هوایی شده

ولی بخدا من خاکی و زمینیم

ولی الان دو روزه که فلج شدم و کلی پام درد میکنه و تاول زده، نه که با کفش پاشنه بلند کلی رقصیدم اینجوری شده

آی خدا میشه یه جوری اون یه نفری رو که دیدم و شونه به شونه هم میرقصیدیم رو اتفاقی بهمان نیشان نیشان بدی

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا 1393/06/09 ساعت 16:41

من هفته دیگه یه شنبه یه عروسی در پیش دارم! از قبلیه آبی گرم نشد! همه اونجا متاهل بودن! اینیکی رو ببینیم چی میشه دیگه!!! شونه به شونه و اینجور چیزا دیگه :))))

بله دیگه اینجور چیزا دیگه
حاجی بخدا دستشو نگرفتم دیگه
فقط شونه به شونه هم بودیم با فاصله یه کف دست
گفتم کسی شک نکنه وگرنه اگه از من بود که دستشو میگرفتم که بنده خدا مایوس نشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد