حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

احتمالاً حالم خوب نیست

قبلنا وقتی اعصابم خرد میشد ینی کاملا تیلیت میشد صدامو بلند میکردم و اعتراض خودمو اونجوری نشون میدادم.

ولی به مرور زمان خواستم که یه جورایی خودمو کنترل کنم و هنجرمو اذیت نکنم. خیلی بهم فشار می اومد ولی مجبور بودم.

از امروز صبح و بدون دلیل اعصابم بهم ریخته اس دوس دارم کسی باشه که بهش گیر بدم و سرش داد بزنم ولی شانس من، اون فرد مورد نظر پیدا نشد . احساس میکنم خون تو مغزم به کندی حرکت میکنه و نمی تونم درست حسابی نفس بکشم.

خلاصه دنبال چیزی بودم که مشغول شم و بهش فکر نکنم ولی بازم کلافه بودم تا اینکه رفتم جلو آینه و موهامو تا 5سانت چیدم. به هر طرف که نگا میکردم و میخواستم مدل بدم کوتاه میکردم یه جورایی ازین کار خوشم اومد دوس داشتم کله ی 10 نفر رو سریع کوتاه کنم و بهشون مدل بدم.

چرا وقتی موضوعی تو ذهنم بیافته عین خوره منو می خوره. حالا موهامو چیدم می ترسم فردا پس فردا دست و پامو هم بچینم

خو ادیمزاده دیگه هر کاری ازش بر میاد.

واس کنترل یا فراموش کردن و بهش فکر نکردن یک موضوع باید چیکار کرد؟؟؟ عشقی نیستا در حد عاطفیه

نظرات 5 + ارسال نظر
ارش 1393/07/06 ساعت 23:53

این خیلی بهتر از فریاد زدنه
اما دلت اومد
موووو هارو کوووتاه کردی...
دلخوشی عاشقا رو...
تو که برا دماغ اینده نگری کردی نگفتی از دست قضا همین فردا فرهادت از راه برسه
نگفتی معشوق کچل ؛ دل پر تلاطم اون اقا فرهاد رو اروم که نمیکنه هیچ به اتیش میکشه دلشو
نگفتی یا با تیشه اش از دوباره میزنه بکوه
یا اگه روی زمان ناراحتیهاش کار نکرده باشه فریادی میکشه و با تیشه بر ان کله بی مو میکوبه...
(امیدوارم زیاده روی نکرده باشم)

نه بابا عشق و عاشقی فقط تو فیلماست
مشکل من یه چیز دیگست

سلام دوست بزرگوار.امیدوارم خوب باشید در این وبلاگمgeiran.mihanblog.comمیتونی هر آهنگ بندری که دوست داشته باشی دانلود کنی.اگه آهنگهای بیشتر هم میخواهی میتونی از طریق ایمیل به نشانیgeiranp@chmail.ir یا بصورت تلفنی با شماره 09391568684تماس بگیرید.البته رایگانه .موفق باشید و پیروز.

سلام

ارش 1393/07/07 ساعت 19:45 http://ruoz blogsky

نه بابا ششماره هم که تقدیم میکنن...
کاش زنگ میزدی برات بندری بزاره دلت وا شه ؟
فدات شم شوخیامو ...اگه خدا نکرده از حد خواس بگذره یه اخم کوچولو کنی دست و پامو جمع میکنما.

اینا پیامهای تبلیغاتیه دیگه
ولی قابل احترامن همشون زحمت میکشن خو

ارش 1393/07/07 ساعت 23:57 http://ruoz blogsky

برای فکر نکردن یه یه موضوع :
اگر مساله داره دوران بحرانیه خودشو سپری میکنه ( مثلا تصادف کردی و هفتۀ اولی هست که ازون گذشته )توقع نداشته باشید که خیلی زود از صحفه خاطرۀ شما پاک بشه
خیلی از موارد... به گذر زمان و به مرور از صحفه رادار روشن ذهن به ضمیر ناخود اگاه میرن...اما گفتم زمان لازمه...ولی در زندگی با ادمایی برخورد میکنیم که در عین حال چند مورد مهم را مدیریت میکنن...مثلا داریم افرادیکه چهل روز بعد مرگ همسرشون - با وجود عشقی سوزان - ازدواج میکنن!
یا ریس یک شرکت امروز ور شکست میشه در عین حال برای تولد همسرش جشنی با شکوه تدارک میبینه!
اینا هم ادمن و احساس دارن ...پس راز این مدیریت قدرتمند در چیه؟
یک راه حل خوب
درست طبقه بندی کردن مسائله
مردیکه از وضع نابسامان اداره ناراحته و به سر فرزندش بخاطر این فشار اداری داد میکشه که من حوصله پارک رفتن ندارم...! نتونسته احساس مربوط به زمان اداره رو به قفسه مسائل خونوادگی وارد نکنه ...
گاهی ادب را باید از کامپیوتر اموخت!
کاش حرفام بدردتون خورده باشن

خیلی ممنونم اینام قشنگه ولی گفتم من دلیل درد خودمو نمی دونم
نمی دونم واس چی اینجوری شدم ولی تموم شد دیگه
الان سرحالم

ارش 1393/07/08 ساعت 00:12 http://ruoz blogsky

ببخشی من قسمت اول سوال رو فقط خونده بودم حالا بحث فراموشیه عاطفی...
به نظر حقیر
مسایل عاطفی در قسمتی از قلب ذخیره میشن
البته اونایی که نبض ادم رو تند میکنن...نه هر موردی ....این را هرکس خودش میتونه تشخیص بده که این مورد ؛ نبض قلبشو به ضربان در اورده...یا نبض ذهنشو...البته خیلی مهمه که ازین هم زمان بگذره و اگه دیدید با گذر اندک زمانی دنیاتون به هم ریخته تر شده نترسین...موارد عاطفی و جدایی در روزها یا ماه های اول... هر روزش بد تر از دیروزه...اما برای فراموشی...
یک راه حل خوب
شما میتوانید شرایطی را مجسم کنید که با ان فرد ممکن بوده برایتان پیش بیاید...مثلا تجسم نوازش کردن همدیگر ...و در این حال درست تصویر وی را که با یک دستش شمارا نوازش میکند و بادست دیگر - دزدانه از شما - شخص دیگری را مینوازد..!!
یا بگردید ببینید از چه چیزهایی بدتان می اید ؛ بعد ان بدیها را در اخلاق او متجسم شوید...
اگر از وی خاطره بدی دارید هر روز به یادش بیاورید ...حتی پر رنگتر!!
و اگرهم جز خاطره خوب ندارید بروید پیدایش کنید و هرگز از خود دورش نکنیدد...!

نه بخدا بحث عشقی نیس
چرا تو خونه گیر دادن که من باید و حتما و صد درصد بیرون از خونه اتفاقی برام افتاده از جمله شکست عشقی
منو چه به این سوسول بازیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد