حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

احوالات مدیران

وای انقده حرفای نگفته دارم که اگه بشینم تعریف کنم خودش 2روز وقت میبره

بعد از برگشتن از اصفهان روز بعدش رفتم سرکار و عین یک حسابدار مسئول و وظیفه شناس مشغول کار شدم

اونی که باس اس نمیداد، اس داد و جویای احوال شد و منم محل چیزش نذاشتم

مدیر ممدی هم فروشگاه گذاشته و منو مسئول کارا کرده

مدیر امی هم بزنم به تخته اخلاقش بهتر شده

مدیر ستایی هم نزدیک 3ماهه بهم حقوق نداده و نظرش اینه که برام پس انداز میکنه

امروز قراره با یکی دوستای دوران دانشگاهی بریم بیرون. چه دورانی بود یادش بخیر واقعا