حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

ستاره خاموش

اصلا یه چیز بگم و خلاص، و اونم اینه که خر ما از کُره گی دم نداشت. 

واضح تر بگم و اونیم اینکه شانس نداریم

دیروز با اصرار آبجی نسه رفتیم پیش افی که طالع نحس ما رو رصد کنه.

اسم منو و بعد مامی رو گفتم و همون اول بسم اله گفت دخترم ستاره ت خاموششه و این ینی برم واس خودم کفن سفید بگیرم و منتظر آق عزرائیل بمونم.

گفت 87سال عمر میکنم و برام موفقیت کاری افتاده ولی اسمی از شوور موهر نیاورد.

اول کارای طالعمون بود که گفت بیا برات فال بخت گشایی بدم. و این احتمال داره با کسی مثل خودت ازدواج کنی، از دنیای خودت. ولی بگما باهاش خوشبخت میشی و خیلیم دوست داره و دوسش خواهی داشت.

می تونه دست نداشته باشه، پا نداشته باشه، چشم نداشته باشه و... نزاشتم حرفش تموم شه و گفتم آغا میخام ستارم خاموشش خاموش باشه، نمیخام بابای بچه ام مشکلی داشته باشه.

از دیروز حرفاش بدجوری مخمو سوهان میده. 

من ، بیچاره،  با یک ستاره ی خاموش ...

نظرات 1 + ارسال نظر
امین 1394/02/12 ساعت 21:24 http://pll.blogsky.com

سلام آدرس وبمو نداری
وای چرا
رفتی اونجا چیکار خواهر , حرفاشونو باور نکن

نه ندارمش
رفتم دیگه. جای بدی نبود
فال تاروتش 40تومن و دعای بخت گشایش رو 20تومن برام صُرفید
واسم خنده هم چیز بدی نبود
ولی برام سخته ببینم ستاره بختم خاموش خاموشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد