از روز جمعه 22آبان سریع رد بشیم و بیایم به رو ز 7آذر که روز شنبه هستش
تو تلگرام پیام داد که ببخش دو هفته گوشیم خاموش بوده و ازت خبر نگرفتم و من همچنان جواب ندادم و بازم اون حرف میزد و من هی جواب ندادم تا اینکه یه عکس از خودش فرستاد که داغون داغون شده بود. حالش خیلی بد بود و زیر چشاش گود افتاده بود. نتونستم بیخیال شم و نوشتم که چی شده و این چه قیافه ای هستش. و داستان دیگه ای رو شروع کرد که بعد ازینکه "داستان قسمت دوم" تموم شده من بدجوری شوکه شدم و حالت افسردگی گرفتم و تشنج کردم و...
عکس داداشش رو فرستاد که پارسال فوت شده و این قضیه هم افسردگیشو دو برابر کرده و شب و روز نداره و همچنین سرترازین 50 و گلونازپام و توپیرامات آریا 100 هم مصرف میکنه.
تو دلم گفتم اخه خدایا داداشش فوت کرده این چرا دیونه بازی در میاره. خدا رحمتش کنه مگه فقط داداشش این بوده. مرحله اول شوهر یه نفر بوده (ینی زن داشته) بعد پدر یکی بوده (بچه داشته) پسر کسی بوده (پدر و مادر داشته ) و سر آخر داداشش بوده (خواهر و برادر داشته) همه با قضیه کنار اومدن و فقط این هستش که رو قبر خالی هی زار زار گریه میکنه و مسخره بازی
خو لامصب میگفتی این مشکل رو داری دیگ چرا منو درگیر خودت کردی.
همه چی مسخره بازی شده
" این داستان ادامه دارد"
---------------------
پ.ن:
از بعضی از دوستایی که میان پیام میزارن ، تشکر میکنم. ببخشید که نتونستم بیام وبشون. میبینید که یکم سرم شلوغه امتحاناته (واسه ارشد خودمو آماده میکنم)
سلام...حال و احوال؟!
داری تو ژانر پرخطری بازی میکنی...
سوما جان ، آشنای قدیمی ، ببخشید اما...عقلت سرجاشه؟!
خیلی بی کـِر فول!
ازینکه دیونه بازیمو یادآور شدی ، مرسی
دارم درست میشم ینی احتمالا آدم میشم
سه ماه گذشت که عاشق شدم سه ماه فرصت بدین که جدا شم (آخر آذر سه ماه تموم میشه)