هیچ وقت تو عمرم نمیگم یادش بخیر دوران درس و مشق و دبستان و اونروزا اینا
چون همش سر درس خوندن من تو خونه دعوا و الم شنگه و در بعضی اوقات کتک کاری اونم با وسایل پیشرفته و فنی و مهندسی (از جمله کمربند آغا جونم و شیلنگ و سیم و کابل و سیم آنتن و خلاصه که هر چی دم دست بود، کتکی نوش جان میکردیم)
خلاصه هر سال تموم که میشد و وارد سال جدید میشدیم از خدا میخواستم که زودی سال تموم بشه و من وارد دانشگاه بشم و شووهر کنم و بچه دار بشم و از دست درس خوندن خلاص شم.
و این اتفاق هیچ وقت نیافتاد و عین بچه آدم نشستم و دانشگاه رو هم تموم کردم و خبری از این شوهر بی صاحاب شده ما نشد که نشد.
حالا که میگم میخام درس بخونم میگن بسه دیگه چقد میخای درس بخونی.
امروز یه سایتی سر زدم که کل کتابای ما رو گذاشته بودن واس دانلود. از ترس اینکه نکنه الان تو خواب باشم و یهو از خواب بپرم و برم دوران دهه 70 اینا فورا سایت رو بستم و یه لحظه به کار خودم خندم گرفت
خدا لعنت کنه درس و معلم دوران راهنمایی و دبیرستانمون که خاطرات بدی رو برام گذاشتن کنار.
اینم کتابای اون دوران ما و اون دوران ما
سلام
وااااای چقدر خندیدم از این دوخط اولت
دقیقا منم بچه درس خونی نودم و با اعمال شاقه رسیدم به اینجا.
ولی من دوس دارم یه بار دیگه برگردم و اینبار درست و حسابی درس بخونم.هعیییی روزگار
سلام
وای خدا نکنه
الانم از درس و مشق و نیمکت و اون داستانا متنفرم
اگه بچه دار بشم نمیزارم بره درس بخونه
سلام
دوران تحصیل درس خواندنش بسیار زجر آور بود،حتی تحصیل در دانشگاه. اما به جز درس خواندن بقیه مواقع اوقات خوبی بود.
شاد باشید و سلامت.
من یادمه چون همیشه جریمه میدادن که درس نخوندم زیاد اوقات شاد و شنگولی نداشتم
ولی خوب دیگه خدا رو شکر الان جبران شده و همیشه اوقات شاد و خوشحالی زیاده
سلام؛
متنت را خوندم.آخِی....اتفاقاً دوست من هم ازدوره دبستان و راهنمایی و دبیرستان دلِ خوشی نداره.اما از دوره دانشگاهمون خاطرات خوشی داره.حقیقت هنوز در اینکه کدوم شیوه آموزشی درست بوده شک دارم.(منظورم سیستم آموزشیه تحصیلیه نه خانواده ها) ....
کار شما مصداق بارزِ<وقتی نون بود دندونِش نبود....> می باشد.
چه خوب اینا جایی برای خالی شدن هَس...
خلاصه دیگه گذشت
بابایی هم هوایی میزد که امار کار دستم بیاد وگره دلش نمی اومد شدید بزنه
ولی همون ترس مونده دیگه