حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

یه حسی شبیه حماقت

آنقدر داستان تو داستان شد که نمی دونم اینی که میخام تعریف کنم به کدوم داستانم ربط داره

هاااااااااااا یادم اومد

برمیگرده به وبلاگ اولی

به عشق اولی

به پسری که سال 87 باهاش آشنا شدم همون موقع که کارشناسی قبول شدم و رفتم قروه

همونی که از هم دور بودیم ولی با نگرانیاش همیشه کنارم بود

در کل پسر خوب و مودبی بود و دری وری نمی گفت

ولی نمی دونم چرا و چرا؟؟؟!!!!

میگفت دوستت دارم ولی ازم دور میشد

انقدر دور که بعد از 3سال یا 4سال از آشناییمون از هم جدا شدیم. ازش خسته شده بودم احساس میکردم که فقط میخاد یکی کنارش باشه و باهاش حرف بزنه. 

حالا دیگه خیلی از من دور شده، خیـــــــــــــــــــــــلی دور. رفته مونیخ (آلمان)

تلگرام گوشیمو چن شب پیش فعال کردم دیدم پیام داده که سلام 

اولش بهش توپیدم که چرا بهم پیام میده و چرا دست از سرم بر نمیداره. عین ندید بدید ها فقط عکس میگرفت و عکس میفرستاد

از ش گله مند شدم که چرا  ازم دور شده ولی دست از کله کچلم بر نمیداره.

بازم میگفت دوستت دارم.

دیگه گوشم ازین حرفا پر شده بود و مهم نبود که دوسم داره یا نه

بازم همون حرفای همیشگی که بر میگردم و با خودم میارمت . آیا دوس داری بیای یا نه

دیگه دوس داشتن من مهم نبود. تو اون لحظه دوس داشتم که سگ بیفته به هیکل نافرمش

یه اخلاق گندی که داره اینه که هیچی تو دلش نمی مونه. ینی جوری عصبانیش کردم که اگه جلو دستش بودم شاید تیکم میکرد . اوضاع خطری شد و من هی میگفتم بسه دیگه تموم کن دیدم فایده نداره و عصبانیش کردم با یه کلمه عشق من کیه و مهربون من کیه؟!! یکم اروم شد و با حربه ای که داشتم عین موم تو دستم شد جوری که دیگه ارومه اروم شد و بازم گفت دوستت دارم و دوس داشتم که توام اینجا بودی و بازم چرت و پرت اونم شروع شد.

خلاصه دو تا خل هستیم که گیر هم افتادیم

اون رفت با همه ی دروغاش. اینکه منو دوس داشت ولی هیچی اقدامی نکرد و بازم از دور داره وعده وعید میده. این دیگه نوبرشه بقران.

حالا که از هم دوریم و می دونم که اونم بر نمی گرده خیالم راحته.

میبینم  وقتی اون دوس داره که با" عشقم"  گفتن و دوستت دارم دلش خوش میشه . منم به جبران روزایی که تو شهر غربت بودم و سنگ تموم گذاشت ، دوس دارم که کمکش کنم 

شاید این احمقانه ترین کاری باشه که انجام دادم ومیدم


نظرات 1 + ارسال نظر

نگرانت شدم از بس نیومدی


دلم به شما خوشه دیدنتون

زود به زود بیا

راستی ساکن کجا هستید متولد چندید من هیچی ازت نمیدونم اما از نوع نگرشت لذت میبرم

از من نپرس که کی ام و کجام
من فقط یه انسانی هستم با یه دنیای دیگه
همین که نگرشمو دوس داری کافیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد