همه داستان از اون روزی شروع شد که به تانگویی روی خوش نشون دادم.
پریشب گفت بیا و دوست باشیم.
منم گفتم خوب دوستیم دیگه
گفت: نه صمیمی تر
گفتم: صمیمی تر ینی چی؟
- ینی بتونم حرف دلمو بهت بزنم و باهات درد و دل کنم
+ خوب راحت باش چی میخای بگی؟
- حالا با من دوست میشی؟
+آخه پسر جان شما سن و سالت کمه و جای برادر کوچک منو داری این چه حرفیه که میزنی!!!!
- تورو خدا نگو برادر و خواهریم میخوام که دوستم باشی
حالا هی از تانگو اصرار و از من انکار تا اینکه گفتم حالا باشه دوست باشیم
دیشب برگشته و میگه دوس دارم ببوسمت
چنان رفتم تو حلقش که گفت دیگه تکرار نمیشه
وقتی ازش خواستم که توضیح بده چرا این فکر خبیث به سرش رسیده میگه:
- دوس دارم قبل ازدواج تجربه یه عشق رو داشته باشم البته فقط بوس بخدا
+ باشه ولی یه شرط داره!! میبوسمت ولی در شرکت خودمون و جلو همه. نامردم اگه بزنم زیرش
- چی؟؟؟!!! میخای موقعیتمونو تو خطر بندازی
+ نه خطر چرا!! میخام عشقمونو علنی کنم
- بیا یه جایی و یه جوری ببوسمت که هیشکی نفهمه.
+ دیگه خیلی پررو شدی ها. دیگه اس نده وگرنه به داداش و بابات میگم که میخای غلطا بکنی
- ای بابا اصلا اشتباه کرده دیگه بوس نمی خام خواهشا به هیشکدومشون نگو
------------------
پ.ن:
واقعا جالبه قبل اینکه ازدواج کنن میخان تجربه داشته باشن. ازینکه راستشو گفت و رک حرفید خیلی خوشمان امد
!
به عنوان یه پسر دارم بهت هشدار میدم نخودی
اینایی که یهویی شروع میکنن حرفای خاک بر سری زدن، اینا خطرناکن...
خاک بر سری اگه عاشقانه باشه، یهویی خودش میاد. مقدمه چینی و ااینا نمیخواد که... مقدمه چینی ینی خاک بر سری از پیش طراحی شده. ینی سناریو از پیش تعیین شده...
حالا از ما گفتن...
واالااا به خدا.. این همه تجربه داشتیم ما در عرصه روابط دیپلماتیک. یادم نمیاد جز گاز گرفتن، حرکت خاک بر سری دیگه ای به ذهنم حتی رسیده باشه. اینا چیطو چیطو فکر میکنن؟؟؟
والا دقیقا نمی دونم این افکار از کجا میاد
نمیدونم قیافم خیلی شبیه احمقاست یا چون بچه شهرستانیم اینجوریه
با خنده کاشتی به دلِ خلق ، «کاش ها»
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
هرجا که چشم های تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و بریز و بپاش ها
ایزد که گفته بت نپرستید پس چرا؟
دنیا پر است این همه از خوش تراش ها؟!
از بس به ماهِ چشمِ تو پر میکشم ٬ شبی
آخر پلنگ می شوم از این تلاش ها!
به به دست شما عالی و متعالی باد
سلام
خخخخ
ایول از طرز برخود و سیاست رفتارت خوشم میاد
ینی کار خوبی بود یا خوب کاری کرد
سلام ؛
البته من بااصل تجربه قبل از ازدواج چندان مخالف نیستم.
چرا که بعضی وقت ها آدم از ازدواج چیزایی در ذهن خودش می سازه ، وقتی با واقعیتش روبرو میشه می بینه فقط یه مشت توهم در ذهنش ایجاد کرده بوده و واقعیت چیز دیگه ای هست.
اون موقع هم خودش و هم طرف مقابلش را در هچل گرفتار کرده...
درسته ولی تا یه حد معقول دیگه نه!!!!!!!!!!