حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

نمی تونم اداشو در بیارم

بعد از پایان قسمت داستان، هیچ حسی به قضیه ندارم. نمی دونم عاشقش بودم، نمی دونم ...

ولی احساس میکنم چیزی گم کردم. و از دستش دادم و دیگه برنمی گرده حتی یه پیام ساده هم نداده و...

چرا بلد نیستم ادای عاشقا رو در بیارم. چرا شب و روز و بهار و زمستون برام فرق نداره.

چرا من اون شکلی که بعضیا عاشق میشن ، نمیشم. نکنه ویروسی شدم 

آخه لپ تاپم وقتی ویروسی میشه دیگه هیچ برنامه ای رو نمی تونم نصب کنم. 

هااااااااااااا خودشه باید یه ویندوز جدید رو قلبم نصب کنم با یه آنتی ویروس. اینجوری هر ویروسی هم به خودش اجازه نمیده که سرشو بندازه و بیاد تو قلب ما

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام

چه بگویم نگفتنم بهتر است...

انچه دل تنگت میخاهد بگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد