من چیکار کنم که بتونم مفهومو برسونم
چرا من هر حرفی میزنم افراد شنونده و بیننده فوراً فکر میکنن که منظور من شوور بوده
مثلا میگم کیک و نوشابه خوردم که یه نفر اومد تو اتاق فوراً میگن شوور شوور نکن
مثلا میگم از خیابون رد میشدم که یه نفری بد نیگا میکرد فوراَ میگن شوور شوور نکن
مثلا میگم فیسی من هک شده و یه نفر با اسم من با یکی چت کرده میگن شوور شوور نکن
من واقعا نمی دونم چیکار کنم
آقا جان اگه من نخام ازدواج کنم باید کی رو ببینم. والا داستان داریم با این بحث و جریانات و...
شهر در امن و امان است و بقیه داستان...
ساعت 03:03 دیقه صبح هستش و هنوز نتونستم مغایرت موجود در تراز رو بدست بیارم
حالا ایشالا فردا ببینم چیکارش میشه کرد
سوار تاکسی شدم. به جز من مسافر دیگه ای نبود
داشتم تو افق محو میشدم و به دور دستها نیگا میکردم که راننده شروع به حرف شدن کرد و من چون حواسم نبود متوجه حرفاش نشدم.
فقط شنیدم که داشت از قسمت حرف میزد. اولش فکر کردم که داره با گوشی حرف میزنه ولی دیدم گردنشو کشید بالا که تو آینه منو دید بزنه
گفتم:
+ببخشید با من هستین؟
- بله میگم چه جالبه که بازم قسمت شد با هم باشیم
+ چی؟ ینی چی؟
- یادت نیس، هفته گذشته تو خیابان فلان سوار ماشین شدین و به شهرک فلان رفتیم؟
+ من اصلاقیافه شما رو به یاد ندارم
چنان با لحن تند و عصبی جوابشو دادم که طرف از کرده خود پشیمون شد و دیگه از حرف زدن باز موند
اینطور رفتار میکنم با مردمانی که میخان زرتی یا ضرتی یا زرطی پسر خاله بشن
تصمیم گرفتم تو یکی از بانکهای خصوصی حسابی افتتاح کنم که شامل بعضی تسهیلات بشم
600تومن واس مرحله اول ، پول واریز کردم که بعد از چند روز، برام اس اومده که سود سپرده شاملم شده
اولش فکر کردم که 100تومن هستش ولی بعدا مشخص شد که 1000تومن هستش
ینی من مات و مبهوت این ولخرجی بانک پارسیان شدم
چقد خوب میشد اگه یه روز و یه جایی برای ادم پیش می اومد که ببینه طالعش چیه و چی افتاده
کلیک کن و ببین دلم چی میخاد :))
وقتی دنیا وفا نداره از من انتظار بیشتری نداشته باش
اون وقتا که اعصابمو بهم میریختن باید هواسشون به عواقب بعدیش هم باشه
حالا که موقعیت برام پیش اومده باید موقعیت قبلی رو ترک کنم
الان موقعیت کاریم خوبه ولی بازم دائمی نیس ینی کار نباشه بازم باید دنبال کار جدید باشم
رئیس قبلی که دفعه آخر تو حرفاش هزار بار گفت که نمیخام اینجا (ینی شرکت) رو ترک کنی ولی منم زندگی دارم و میخام یه زندگی خوبی داشته باشم
اون که به فکر من نیس بیشتر به فکر خودشه که یک حسابدار خانوم و محترم و با تجربه گیرش اومده و خم به ابروش هم نمیاد
ولی من کمرم شکسته
آخه بی انصافی دیگه
یکی از همکارا زحمت کشیدن و یه تصویر خیالی ازم کشیدن
حالا خوبه که خودم جلو چشاش بودم ولی چیزی که دلش میخاسته کشیده دیگه
خلاصه 20% شبیه خودمه
من تو زمان گذشته جا موندم ولی زمان زود و تند و سریع میگذره
تو یکی از پیج های فیسبوک دوستم نوشته بود که امروز اول بهمن هستشف انگار برق سه فاز بهم وصل شد. اصلا باورم نشد
ولی ناچارا باید قبول کنم که ماه بهمن شروع شده و کاریش نمیشه کرد
خدایا دکمه رفتن به زمان جلو رو سریعترش کن، خیلی خوشمان آمد