حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

عناوین یادداشت‌ها

  • نظر سنجی 1393/02/19 15:29
    لطفا جدی نظر بدین ( با فاکتور گرفتن اینکه فلان گناهه و بهمان و اینا) 1. به نظر شما کوتاه رفتن راه بهترین راه است؟ 2. اولین فکر به ذهن آمده شده، عملی کننده است؟ 3. بهترین و بی سر و صدا و بدون دردناکترین خودکشی چی می تونه باشه؟ و توضیح اینکه تو یه جمع کسی نتوست دلیل محکمی واس اینا بیاره اگه نظراتتون جالب باشه که به...
  • کمبود ایحساسات 1393/02/17 09:17
    احساس یه بچه سرراهی رو دارم کسی منو نمیبینه نکنه تو افق محو شدم
  • عکس زورکی 1393/02/15 10:57
    یه همکار داریم که هر عکسی میگیره فرداش سرکار به عالم و ادم نشون میده و آخرش یکی از بهترین عکس از منظر خودشو زورکی بهم میده اگه عکس تکی بود یه چیزی. آخه من با عکس اینا چیکار کنم با شوورش عکس گرفته آخه من این عکسا رو کجای دلم بزارم حالا همه اینا هم به کنار اگه شوورش یه ..... (خدایا ببخش کلمه مورد نظر پیدا نشد) چیزی بود...
  • قوز بالا قوز 1393/02/13 14:24
    زیر آسمون آبی خدای بزرگ و مهربونم یک دهکده ای بودش که دو تا ادم کوژ پشت زندگی میکردن که داستان ازینجا شروع میشه که یکیشون اسمش ممد قوز هستش و اون یکی دیگه شون علی قوز هستش. یکی از روزای خدا، ممد قوز واس خرید از خونه خارج میشه چن قدم که از خونه دور میشه یادش می افته که بوی گندی داره و مجبور میشه که به گرمابه بره. از تو...
  • دامنم از پام افتاد 1393/02/08 12:28
    خیلی خسته شدم خدایا چرا من هر روز از خواب بیدار میشم از زندگی ناامید میشم والا چیزی از زندگی نمی خوام ولی از خودم راضی نیستم اصلا احساس Ø دارم اگر دست خودم بود که نبش قبرمو هم کنده بودم این احساس مزخرف تو 7روز هفته 8روزش دامنمونو دو دستی میگیره
  • خاطرات ماموریت 1393/02/04 23:53
    روز سه شنبه که راهی کرمانشاه شدیم و بالاخره به سلامت رسیدیم و ضربتی و بدون استراحت به آب منطقه ای رفتیم و شروع به کار کردیم مسئول بایگانش ادم بداخلاق و خشنی بود و صد البته ادم هیز:)) نهار که هیچی و بالاخره اینکه عصری با همکارا رفتیم خیابان مصدق و گالاژ و اخرش نوبهار و اونجا یک بستنی خوردیم که بیا و ببین واقعا کرمانشاه...
  • اگه یه روز برم سفر.. 1393/02/01 08:31
    فردا دیگه راهی سفر هستیم واس ماموریت و این داستانا اگه یه روز برم سفر < برم یه روزی بی خبر< اسیر غصه ها میشم....
  • من اومدم 1393/01/29 23:16
    امروز بعد از یه کوچولو غیبت، به دنیای مجازی اومدم و ناخوداگاه چشمم به یه سایتی افتاد که جالب بود سایت آهنگ آنلاین
  • روز بهترین خواهر 1393/01/24 00:42
    امروز ینی 30دقیقه پیش روز بهترین خواهر بود و خواهر با وایبر این روز رو تبریک گفت و گفتش که از طرف خودش برای خودم دعا کنم و من اینجوری دعا کردم: خدایا هیچی ازت نمی خوام فقط به راه راست هدایتم کن و این بهترین دعایی بود که میشد ، کرد
  • پشیمان نوشت 1393/01/18 15:05
    خدا ما را ببخشاید که بی خود و بی جهت به همه میپریم دست خودمان نیس که!!!! (آیکن گردن کج کردن و نادم)
  • روزای سگی با راننده های سگی 1393/01/18 00:03
    امروز ینی دیروز (3دقیقه دیر رسیدم که بشه امروز)... خلاصه اینکه شهرک صنعتی کارم تموم شد و واستادم که تاکسی بیاد یه دونه تاکسی اومد ینی اومدنش هم خریت کاملی بود ، وسط اتوبان واستاده بود و بوق و چراغ میزد و منم چونکه تاکسی بود خودمو رسوندم و گفتم آزادی ؟!!! گفت آره . با تعجب دوباره گفتم: آزادی؟؟!! و زد رو ترمز و سرشو...
  • 13بدر امسال 1393/01/13 23:54
  • لاولی بنده های خدا 1393/01/12 19:31
  • چه بر من گذشت 1393/01/11 22:42
  • عمویی که به آرزوهاش نرسید 1393/01/11 13:29
  • قربون اون دل ظریفت 1393/01/10 17:42
  • شکی نیس که مریضم 1393/01/10 03:39
  • از صداش... می ترسم 1393/01/08 23:37
  • ادرسی برای رمز فرستادن 1393/01/08 20:39
    پست ها بعد از 24 ساعت رمزگذاری خواهد شد لطفا تقاضای رمز ننمایید حتی شما دوست عزیز حالا اگه زیاد مهم بود که رمز رو بدنید یه ادرس رو کامنت بزارید
  • حساسیت در حد انفجار 1393/01/08 11:02
  • یه روزی هم شاخ در میارم 1393/01/07 10:25
  • افکارم طوفان زده ست 1393/01/07 00:10
    ------- -------- ------ ---- --- خیلی جالبه دیشب با موبایل اینجا یه پست گذاشتم ولی الان دیدم که حذف شده حوصله م ندارم بنویسم ولی ادامه شو تو پست بعدی گذاشتم
  • اولین روز کاری 1393/01/05 08:57
    بعد از 4روز تعطیلی و تنبلی بالاخره امروز با چشای بادومی راهی سرکار شدم تو دلم همه رو بد و بیراه میگفتم که چرا تعطیلات به زودی تموم شد ولی الان بهترم
  • جرات گفتن نه 1393/01/02 12:04
  • عین یه گوسفند 1393/01/01 22:20
  • عید همگی مبارک 1392/12/29 23:51
    امسال هم بازم مثه سالهای دیگه شروع شد و مطمئناً مثه سالهای قبل تموم میشه اتفاق خاصی نیفتاد کلی بگم که فرق زیادی با سالهای قبل نداشته فقط اینکه عیدی 70هزار تومن کاسب شدم یه جاهایی که به نفع باشه من بچه ام و عیدی میگیرم ولی بعضی وقتا که بحث شوور مووهر میشه من بزرگم دیگه امسال هم سال اسب هستش. از همین جا ارزو دارم که...
  • چهارشنبه سوریتون مبارک 1392/12/27 23:32
    سرخی تو از من/ زردی من از تو ما طبق معمول ، خونه بودیم. البته چون بابام خونه نبود اینجوری شد فک نکنم واس عید برگرده ولی به احتمال 25% واس 13بدر برگرده خونه. کار که تمومی نداره چهارشنبه سوریتون مبارک
  • کدام گزینه صحیح است؟؟؟ 1392/12/22 21:47
  • سفر پروژه ای 1392/12/21 20:56
  • چشم بر هم زدم 1392/12/19 01:33