-
بلیط سینمای روز سه شنبه
1392/05/30 18:11
غیر از امسال آخرین باری که رفتیم سینما، برمیگرده به وقتی که دبیرستانی بودم و آخرین فیلمی که از سینما دیدیم، همون "رز زرد" بود که از طرف مدرسه رفتیم. اگه درست گفته باشم اون موقع بلیط ، نهایتاً 500تومن بود دیگه سینما رفتن یه طلسمی شده بود که بیا و ببین تا اینکه امسال تو یکی از ماههای خوب و شکوفه ای خدا به...
-
لباسشویی در حین اسکیت سواری
1392/05/30 17:29
ساعت 2.5به خونه برگشتم و مشغول غذا خوردن بودم از یه طرف کانال چــــــــــــیز رو عوض میکردم و از اون طرف تر صدای لباسشویی رو اعصابم بود و منم از لجش صدای آهنگ رو زیادتر کردم. (در اصل لباسشویی که فقط سه ماه از خریدش گذشته باشه، اصولا و شرعاً نباس صدا داشته باشه) اگه یکی از سر کوچه رد بشه میگه تو این خونه تراکتور کار...
-
روز هیجانی و شب وحشتناک
1392/05/25 00:29
فکرشو بکن تا چه حد وحشتناک بود آخه بگو دختر جان من، چرا یه مدتیه وقتی میبینیش کارخانه قند تو دلت آب میشه؟ چرا روحت بال بال میزنه و پرواز میکنه؟ نه دیگه انکار نکن. نمی تونی منو بپیچونی. نشون به اون نشونی که دیشب دستت زیر سوزن، چرخ خیاطی گیر کرد و چرخ خیاطی هم با اجازه ات 2تا کوک زد اگه بعدا حوصله ام شد :)) مینویسم که...
-
نوبت منم رسید
1392/05/21 11:36
به به خدا جونم ، بعد این همه مدت یه نگاهی هم به ما انداختین چی شد یهویی ما رو غافلگیر کردین؟ اصلا باورم نمیشه که بعضی وقتا یه گوشه چشمی هم به ما دارین مرسی و خدا رو شکر ------------------- بعداً نوشت: با توجه به استقبال شدید و کامنت های خصوصی دوستان، به این نتیجه رسیدم که چکیده موضوع رو در قالب یه عکس بیان کنم. حالا...
-
بدون شرح
1392/05/18 00:18
- فیلم Big daddy یه فیلم نسبتا خوبی بود. حرف واس گفتن نداشت ولی ارزش یه بار دیدن رو داشت. یه جمله اش که برام جالب بود ، اینه (گفتگوی پدر به فرزند خوندش): اگه دوس نداری که کسی تو رو ببینه این عینکو بزن و وقتی عینک رو میزد، پدره چنان نقش بازی میکرد که پسرک نامرئی شده - قالب جدید تقریبا، ینی تا حدودی ویرایش شد. کلا از...
-
شهربازی
1392/05/17 10:57
جونم برات بگه که دیشب با اصرار خونواده خواهرم (ینی بیشتر اصرار خواهر زاده هام) رفتیم شهربازی اولش که خوب پیش رفت ولی بعدش بچه ها اصرار کردن که سوار "کشتی صبا" بشیم. قبلا سوار شده بودیم و بدون محافظ بود و در حد تاب بازی انعطاف داشت ینی حدوداً 90درجه حرکت میکرد خلاصه قبول کردیم و سوار شدیم.ولی خواهرم که...
-
کودک درونم به وجودم خوش امدی
1392/05/15 12:50
حالا بخش اول که سانسور شد بخش دوم: جواب تست رو گرفتم و من مادر شدم. مادر کودک درونم شدم. الان دیگه میتونم براش مادری کنم نمی دونم یه جوری شدم، یه حس خوبی دارم. خیلی صبورتر شدم و می تونم به اعصابم مسلط باشم دیگه نمی تونم تخمین بزنم که کودک درون، هم به 9ماه میکشه یا نه. آیا کودک درونم تب میکنه؟ آیا کودک درونم دندون در...
-
دکتر پوست موست زیبایی
1392/05/14 10:49
این چن مدت اونقد حرص خوردم که صورتم کلی جوشای ریز زده بودش. روز چهارشنبه هفته گذشته رفتم پیش دکتر احسن خودمون. بعدش بهش گفتم دور چشام یکم پف داره، کرمی یا قرصی چیزی نداره. گفتش خانوم شما هنوز جوونی چرا زیاد حساسی خیلیم خوشکلی (کاش یکی بود اون هندونه ها رو بار میزد) ولی حالا واس اینکه حساس نشی برات کرم اریکه مینویسم...
-
پسرِ حرف گوش کن
1392/05/13 08:58
امروز تو اتوبوس نشسته بودم و به حرکت ماشینهایی که از کنارم رد میشدن نیگا نیگا میکردم.ازدحام جمعیت تو قسمت آقایون زیاد بود و یه سریشون سر پا واستاده بودن ولی تعداد خانوما فقط سه نفر بود ینی اگه اقایون هم می اومدن، جا واس نشستن می موند خلاصه هیچ کدومشون خودشو نمیتونست راضی کنه که بیان این طرف مرز ولی از بین نگاها، چشام...
-
دستم به دلم نمی رسه
1392/05/01 22:21
این مدت خیلی ماجراها افتاد و خیلی اهنگا شنیدم ولی حسش نیست، دلم به یه چیزی، نمی دونم چی قد نمیکشه ولی حالم خوبه الحمداله اظهارنامه رو هم تحویل دادم
-
یه ذره مونده بود شهید بشم
1392/04/25 11:44
میگن اگه کسی در انجام وظیفه خود فوت کنه، شهید محسوب میشه داستان به 3ساعت پیش برمیگرده. وقتی من مشغول تکمیل اظهارنامه بودم که ازش پرینت بگیرم. یهویی بوی گاز (تو اتاق من یه گاز غذاخوری کوچیک هستش که نگهبونمون چای رو باهاش گرم میکنه) رو احساس کردم. واسم طبیعی بود چونکه تو اتاق من همه جوره بویی از جمله بوی آب آکواریوم،...
-
دختر جان همه چی فرق داره
1392/04/25 11:35
آخه نمی دونم یه دختر اندی و بیست ساله چرا هنوز تشخیص نمیده که ریکا با مایع دستشویی فرق داره از کجا باید میدونستم که ریکا هستش؟ هر دو تاشون که رنگشون زرده و غلظت جفتشون هم مث همه. وقتی فهمیدم ریکاست که پوست دستم جیغ کشید که این چه وضعشه هر چی گیرت میاد فورا میزنی نه خدایش فهمیدم آخه ریکا یکم بیشتر کف میکنه ولی خواستم...
-
مدیر داخلی محترم و ساده دل+دل خنکی
1392/04/23 17:34
* به مدیر داخلیمون میگم: آقای فلانی لطفا شناسه قبض و شناسه پرداخت موبایل رو برام اس بزنید که پرداخت کنم هیچی پاشده 4تا شماره رو برام نوشت.حالا حدس بزن چه شماره هایی بوده؟ 1-شناسه قبض 2-شناسه پرداخت 3-شناسه ورود بانکداری اینترنتی 4-رمز بانکداری اینترنتی میگم این دو تای آخری رو نباید به کسی بگی. چون فورا حسابتونو خالی...
-
میخام دوباره متولد بشم
1392/04/18 08:13
اگه دست خودم بودم که دوس داشتم دوباره از نو شروع کنم، ینی تازه متولد بشم اعتیاد و معتاد بودن فقط معتاد به مواد مخدر و مواد الکلی نیس. می تونه به هر چیز یا هر اینسانی باشه من ناخواسته معتادش شدم. از دیروز تصمیم قطعی گرفتم که ترکش کنم، چون میدونم کلی ضرر برام داره چرا دیگه ادامه ش بدم. حالا نمی دونم چن وقت بگذره می تونم...
-
دستشون دیییییییییییییییید بشه
1392/04/13 20:18
نمی دونم واقعا این تهیه کننده و کارگردان ها پیش خودشون چی فک کردن. همه ی اینا به کار بگو مهدی مقدم تو دیگه چرا؟!!! دیشب از رو بی حوصلگی رفتیم یه فیلم آوردیم به اسم "-18" که هیچ بازیگر مشهوری نداشت فقط مهدی مقدم رو میشناختیم. و گمان کردیم که مثل پر پرواز (همونی که شادمهر عقیلی بازی کرده بودش) جالب هستش ولی...
-
مشاور تغذیه
1392/04/09 22:58
همش میگفتن که یه مشت پوست و استخونم و این حرف خیلی رو مغزم پیاده روی میکرد. امروز تصمیم گرفتم که با خواهرم برم دکتر، که بلکه خدا منو اوشونو شفا بده همون برخورد اول کلی از جفتمون تعریف کرد. گفت همه چی عالی و تو منحنی نرمال هستین و هیچ مشکلی نداره واس خواهرم که چیزای خیلی قشنگی گفت واس منم خیلی چیزا گفت ، اصلا...
-
باغ وحشمون داره تکمیل میشه
1392/04/08 01:13
قبلنا که شاهد بودین، خونمون جوجه و مرغ و خروس داشت تا قناری و سهره و خرگوش. دیروز بابایی سه تا جوجه اردک گرفت که خیلی ناز بودن عکس یادگاری سونا-سمیر-سامی متاسفانه امروز سامی به رحمت خدا رفت، فک کنم شکست عشقی خورده ---------------------- این سمیر خیلی مهربونه هوای سونا رو داره ------------------------------ عکس یادگاری...
-
به خاطر خودم و خودش
1392/04/06 12:21
ازش دور میشــــــوم نه به خاطر خودش، به خاطر خودم که صدمه میبینم ازش سوال میپرسم نه به خاطر خودش، به خاطر خودم که کنجکاوم ازش میخام، اینبار نه به خاطر خودم، به خاطر خودش که ...
-
بوی مشکوک
1392/04/02 19:55
دیشب خیلی سرم درد میکرد. با هزار سختی و مشقت تونستم که راضی بشم و بخابم. سرمو که رو بالش گذاشتم یهو احساس خیلی بدی داشتم، نمی دونم بوی خیلی وحشتناکی به مشامم میرسید. کلاً خاب از سرم پرید و به این فکر میکردم که احتمالا بوی عرق من باشه که اینقد وحشناکه. هیچی مجبورا خودمو راضی کردم که برم حموم تا اینکه بوی گند داشته باشه...
-
دو نفری ها
1392/04/02 09:50
+ اسم بچه مونو چی بزاریم؟ - حالا زوده واس اسم بچه، بزار جنسیت مشخص شه اونوقت فکر میکنیم + نه همین الان بگو که نی نی رو لوس کنیم - حالا NEW Folder بزار، بعداً که اسم خاصی به ذهنمون رسید Rename ش کنیم + (آیکن غش و ضعف رفتن)
-
انصراف زدم
1392/03/28 13:15
نمی دونم چرا بعضی از سایتها با ایحساسات اینسان بازی میکنن خواستم آهنگ ناصر عبدالهی عزیز رو سرچ کنم به اسم هوای حوا (روحشون شاد ایشالا) ولی نمی دونم چرا همه ی سایتهای مربوطه ف*ی*ل*ت*ر شده بود.تنهای سایتی که بودش اینجوری بود (شاهد به پیوست می باشد)که هر کدومشو زدم یه داستان دیگه ای داشت، اعصابمو خرد کرد منم از رو لج...
-
خدا کنه برنگردی
1392/03/27 23:21
خدا خدا میکردم که برگرده، نبودش برام سخت بود ولی وقتی به نبودش عادت کردم و به مسیر راه فک میکردم، کم کم فراموش کردم که روزگاری داشتمش. اصلا فکرشو هم نمیکردم که حتی یه روز هم ببینمش. دو روز پیش بود که همه چی عوض شد. ساعت 6صبح، موقعی که خواب بودم واسه گوشیم اس اومد. فک کردم ازین اس های تبلیغاتی باشه زیاد برام مهم نیومد...
-
دنیای بچه خرگوشی
1392/03/23 23:39
این روزا تنها سرگرمی ما همین بچه خرگوشی هستش که بابام خریده. تا به حال بچه خرگوشی به این ترسوئی ندیدم. هر صدایی که میشنوه فورا خودشو خیس میکنه. شب اول: واس اینکه گربه نیاد و تیکه اش نکنه اونو تو کارتن گذاشتیم ولی صبح که میخاستم برم سرکار دیدم که کارتن مقوایی، خیسِ خیس شده. دیر شده بود و نمی تونستم کاری انجام بدم. هیچی...
-
اهمیت داشتن رو بی اهمیت جلوه بدی
1392/03/22 18:44
چند روزی میشد که لق میزد ولی بهش اهمیت نمیدادم. تا اینکه جلو چشای خودم ، افتاد همین بی اهمیتی باعث شد که دکمه مانتوم جدا بشه و مانتو باز شه. البته چیز مهمی نبود ولی چش مردا که اینو حالیش نیس فک کن (خیلی ببخشیدا) یه سوراخ کوچولو داشته باشه، اینقد با چشاشون نیگا نیگا میکنن که (بازم خیلی ببخشیدا) سوراخ بزرگتر میشه. البته...
-
بعضی اسارتها بهتر از آزادیه
1392/03/21 22:59
آخه کی گفته رئیسمون آدم بدیه؟؟؟؟؟؟ حرکت امروزش واقعا درس فداکاری و شجاعت بود. اصلا به اُبهتش نمیاد که اینقد مهربون باشه ولی خوشبختانه هستش داشتم سیستم همکارمون رو درست میکردم که یهو گوشیش زنگ خورد و از اتاق خارج شد، بعد رئیسمون اومد و در مورد ارزش افزوده ازم سوال پرسید. همین جوری که مشغول حرف زدن بودیم یهویی همکارمون...
-
خیلی سریع و ساده
1392/03/18 00:28
باورش شده که باورشم من در تاملی که چند شب پیش داشتم به نتیجه خیلی بزرگی رسیدم به اینسانهایی که سریع به نتیجه میرسن زیاد نباس اتکا کنیم اما و چرا داره که فعلا تحقیقاتم ادامه داره...
-
منو که میشناسی!!!
1392/03/18 00:22
خدایا منو ببخش... + اگه بعضی وقتا ناشکری میکنم + اگه عصبی میشم و تند مزاج میشم + اگه هر چی از دهنم در میاد به اوشون میگم + اگه بدخلقی میکنم + اگه دماغو میشم و دختر خوبی نیستم + اگه محبت نمیکنم و دوز دختر خوبی نیستم + اگه بی محل میزارمش و خاله خوبی نیستم + اگه دعوا میکنم و همکار خوبی نیستم + اگه همیشه مخاطبم شمایی که...
-
یادش گرامی
1392/03/17 00:20
مادربزرگ حاجیمون قبل از اینکه بلاگ اسکای به روز رسانی کنه، فوت شدن البته تقصیر بروز رسانی نبودا خلاصه خیلی ناراحت شدم. حاجیمون هم نیامد که تو غمش شریک بشیم و تسلیت بگیم از همین جا براشون طلب عفو و بخشش رو دارم. امیدوارم که خاکشون باقی عمر بازماندگانشون باشه لطفا برای شادی روح مرحومه، مادربزرگ حاجیمون یه فاتحه و یه...
-
نکات کلیدی
1392/03/12 11:50
+ دیروز: توی توضیحات سند، عبارت اشتباه به جایی ضرر نمی رسونه الا اصل قضیه. آقای فلانی رفته بودن با کلی زحمت و مشقت 4عدد هواکش جهت تکمیل پروژه آتش نشانی خریده بودن و منم طبق معمول سند رو جهت تایید به آقای رئیس تحویل دادم. دیدم رئیسمون داره رنگ به رنگ میشه و زیر زیرکی میخنده غافل ازینکه نمی دونستم به چی میخنده. بعد از...
-
یکی از بین همه 2
1392/03/09 18:54
تا اینکه بهم گفت: - مامانم اینجاست و میخاد حرف بزنه لطفا ویس رو بزن فک میکردم شوخی میکنه و منم از رو شوخی قبول کردم انتظار نداشتم کسی دیگه حرف بزنه، بله مادرش بود. صدای خیلی مهربون و نرمی داشت نفسم بند اومده بود و خیلی سورپرایز شدم کلی ازم سوال پرسید و منم جواب دادم ولی تو دلم میگفتم که هنوز خبری نشده چرا مرد طلایی...