-
من از جنس خودم با کمی تفاوت زیاد
1394/11/07 13:21
-
نامه ای به رهگذر زندگیم
1394/10/27 14:50
منم سلام و عرض ادب دارم خدمت همراه های همیشگی من و ازینکه همیشه مطالب وب رو دنبال میکنین مچکرم ازونجایی که حافظه ی پر مشغله ای دارم و از طرفیم خودتون رو معرفی نکردین، چیز زیادی یادم نمیاد و از اون طرف دیگه اسم و ادرس و ایمیلی نزاشتین که پاسخگوی شما باشم، مجبور شدم که یه پست رو اختصاص بدم به جوابیه شما من 7 سال پیش...
-
یه حسی شبیه حماقت
1394/10/23 10:01
آنقدر داستان تو داستان شد که نمی دونم اینی که میخام تعریف کنم به کدوم داستانم ربط داره هاااااااااااا یادم اومد برمیگرده به وبلاگ اولی به عشق اولی به پسری که سال 87 باهاش آشنا شدم همون موقع که کارشناسی قبول شدم و رفتم قروه همونی که از هم دور بودیم ولی با نگرانیاش همیشه کنارم بود در کل پسر خوب و مودبی بود و دری وری نمی...
-
زنگ تفریح
1394/10/10 13:05
بازی ، بازی با کلمات : اولین چیزی که به ذهنتون میرسه رو لطفا بنویسید. من آخر سر جواب خودمو میزارم + خش خش:برگ + قرچ قرچ :برف + دلبری : موهای پریشون + بادبادک. : فنا رفته +فندک : کائوچویی + اشاره : حرف بی معنی + تکیه کلام : عشقم + ادماس تریدنت : تند و بادکنکی + فراموشی : آلزایمر + من : یه احمق + تو : یه روانی دیجیتال:...
-
اجباریای زورکی
1394/10/08 11:38
داستان برمیگرده به روز اول. روز اول!!! روز اول ازدواج .... نه روز اول آشنایی ... نه روز اول دانشگاه ... نه برو اون دور دورها اها روز اول دبستان .. نه برو دورتر روز اول تولد یا همون لقاح و دوس شدن "ا س پ ر م " و "ت خ م ک " و اینکه ناخواسته متولد بشیم بدون اینکه خودمون تو کاری نقشی داشته باشیم. از...
-
فکرای هله هوله گی
1394/10/03 18:50
بعضی وختا که تنها میشم (اون وختا، ینی زمانی که مثلا میخام بشینم درس بخونم) یه فکرای مسخره ای به ذهنم میرسه. دلم واس شوور نداشته ام تنگ میشه، دلم تنگ میشه که الان کجاست!؟ دلم واس دستای زمختش تنگ شده دلم واس دستای سیاه و کثیفش تنگ شده دلم واس دیر برگشتنش تنگ شده دلم واس بی تابی و بی قراری واس بچه دار شدن تنگ شده دلم واس...
-
مدلینگ
1394/10/02 09:40
بیست و اندی سال از سن مبارکمون میگذره ولی تا حالا ریز به این قضیه نگاه نکرده بودم که من میتونم یه مانکن و مدلینگ شیک و مجلسی باشم. همه اینا برمیگرده بعد از آخرین شکست مشقیمون ؛) که داشتم با رژ لب و سایه و ... بازی میکردم و شروع کردم به گریم زدن سر و صورتم شب اول با قیافه وحشتناک شروع کردم و شب دوم با مدل محلی و امشبم...
-
نمی تونم اداشو در بیارم
1394/09/27 19:46
بعد از پایان قسمت داستان ، هیچ حسی به قضیه ندارم. نمی دونم عاشقش بودم، نمی دونم ... ولی احساس میکنم چیزی گم کردم. و از دستش دادم و دیگه برنمی گرده حتی یه پیام ساده هم نداده و... چرا بلد نیستم ادای عاشقا رو در بیارم. چرا شب و روز و بهار و زمستون برام فرق نداره. چرا من اون شکلی که بعضیا عاشق میشن ، نمیشم. نکنه ویروسی...
-
کابوس هام بالاخره تموم شد
1394/09/24 12:42
هیچ وقت تو عمرم نمیگم یادش بخیر دوران درس و مشق و دبستان و اونروزا اینا چون همش سر درس خوندن من تو خونه دعوا و الم شنگه و در بعضی اوقات کتک کاری اونم با وسایل پیشرفته و فنی و مهندسی (از جمله کمربند آغا جونم و شیلنگ و سیم و کابل و سیم آنتن و خلاصه که هر چی دم دست بود، کتکی نوش جان میکردیم) خلاصه هر سال تموم که میشد و...
-
بی اچ آر آی ام ایز دلیتت
1394/09/23 10:51
-
واس اولین بار ترسیدم
1394/09/19 22:15
تا الان که بیست و اندی سال از زندگیم میگذره تا حالا از جنس خودم نترسیده بودم تا اینکه امشب ساعت 7:30 دیقه شب کارم تموم شد. اومدم سر خیابون که ماشین بگیرم ولی خبری از تاکسی نبود یه پراید مشکی از جلو پام رد شد و حرکتش رو آهسته کرد. شیشه های ماشین کاملا بخار گرفته بود و نمی تونستم دقیق تشخیص بدم که راننده اش کی می تونه...
-
انتخاب یه مسیر اشتباهکی
1394/09/19 09:39
ازونجا که امسال تصمیم گرفته بودم که حتما ارشد شرکت کنم و خودی از خودم نشون داده باشم، تا اینجا بماند و دیشب تو اخبار اعلام کردکه دفترچه ارشد رسیده و بشتابید بشتابید ، این هم بماند. قبل ازینکه از تلگرام deactive بزنم به تمام بچه های گروهم گفتم که امسال ارشد شرکت میکنم اونم دانشگاه آزاد و با سراسری میونه خوبی ندارم پس...
-
دلم هوای حوایم را کرده
1394/09/17 21:07
دلم براش یه ذره شده دوس دارم بهش تل بزنم و بگم دلم براش تنگ شده ولی شاید کار درستی نباشه شاید اون حسی رو که من نسبت بهش دارم اون نداره شاید چون عادت داشتم که هر روز این موقع ها بهش تل بزنم اینجوریه --------((((()))))--------- نخودی نوشت: این شاید و باید ها گند زده به زندگیم نمیزاره یه کار رو درست و حسابی انجام بدم
-
یه جورایی پاک پاکم :)
1394/09/17 14:07
از همون دیشب تلگرام و زوم و ایمو و SOMA و.... دیگه هر چی هر چی که فکرشو بکنی هست و بود و شد و گشت و گردید رو حذف کردم دفترچه ارشد اومده و دیگه امسال شوخی بردار نیس. حداقل امسال بشینم عین بچه ادم درس بخونم ببینم چی پیش میاد الان احساس میکنم همون نخودی دو سال پیشم. احساس خوبی دارم (این وجدانمه: داره دروغ میگه)
-
چی بگم والا (قسمت آخر)
1394/09/17 12:26
دیشب واس بار اخر بهش تل زدم و صاف و پوست کنده حرفمو بهش زدم. بهش گفتم با این شرایطی که داری خانواده م به هیچ عنوان رضایت نمیدن و راضی نمیشن و از همه مهمتر خود منم راضی نیستم راضی نیستم که همسر ایندم هزار تا درد و بدبختی داشته باشه، آخه دلم به چیت خوش باشه. اوایل گفتم شاید مرور زمان درست بشه و بهت فرصت دادم ولی تو این...
-
چی بگم والا (قسمت سوم)
1394/09/12 14:11
از روز جمعه 22آبان سریع رد بشیم و بیایم به رو ز 7آذر که روز شنبه هستش تو تلگرام پیام داد که ببخش دو هفته گوشیم خاموش بوده و ازت خبر نگرفتم و من همچنان جواب ندادم و بازم اون حرف میزد و من هی جواب ندادم تا اینکه یه عکس از خودش فرستاد که داغون داغون شده بود. حالش خیلی بد بود و زیر چشاش گود افتاده بود. نتونستم بیخیال شم و...
-
چی بگم والا (قسمت دوم)
1394/08/22 22:22
شبش پیام داد که بیا تلگرام. ساعت 10 اینا بود که بهش گفتم میخام یه کار واسم انجام بدی می تونم بهت زحمت بدم. فورا جواب داد تو جون بخواه و هر کاری که باشه بهش گفتم یه بسته هستش که مال دوستمه و تهران هستن و هر وقت که مسیرت اونورا خورد به دوستم بدیش. اونم حس فضولیش گل کرد که منو دوست تهران و بسته و اینا می تونه چه داستانی...
-
چی بگم والا (قسمت اول)
1394/08/21 13:57
یه مدت زیادی نبودم و نمی دونم از کجا شروع کنم ، بگم و کجاها رو نگم بالاخره اول آبان شد. روزی که می تونست و شاید یه روز خاطره انگیز دیگه ای میشد. اول اینکه روز تولدم بود و دوم اینکه بهرام میتونست یه خبر خوبو بهم بده ولی متاسفانه معلوم نبود که مشغول چه کاریه و چیکار میکنه. دائم میگفت سرم شلوغه و تو مغازه دوستم هستم و...
-
عین برق و باد گذشت
1394/07/17 22:35
انگار همین دیروز یا پریروز بود که رفتم سر قرار... از اونجایی که بهش 3ماه فرصت دادم، زمانی زیاده نمونده. ولی انجوری که بوش میاد تصمیم و هدفش ازدواج نیس. دوس داره همینجوری دوست باشیم و بمونیم ولی من هنوزم سر حرفم هستم و میگم تا اول آبان باشیم و تموم. همه چی که مسخره بازی نیس شاید اون هیچ وقت نخاد سر و سامون بگیره من چرا...
-
روز موعود
1394/05/04 15:15
همین پنج شنبه هفته پیش بود 94/5/1 بهم تل زد که میخام ببینمت منم از لحاظ شرایطی جسمی که داشتم نخاستم مخالفت کنم بعد از کلاس موسیقی برگشتم خونه که اماده رفتن بشم مه آجی بزرگم تل زد که بیا خواهر زادتو هم با خودت ببر منم نیم ساعت مونده بود که برم سر قرار متوجه شده که قراره یکی با من بیاد بهش تل زدم که یه نفر باهام میاد...
-
دلم کشش نداره
1394/04/29 15:56
اونوختا که کوچولوتر بودم هر گل پسری رو که میدیدم فکر میکردم که نیمه گمشده ی منه. و چون انتخابم درست نبودش یا زن میگرفت یا یکی تو زندگیش بود یا از اون محل کارمون میرفت و غصه میخوردم و شعر میگفتم که شکست عشقی خوردم ولی این یکی دو سال دیگه خودمو جم و جور کردم و به خودم گفتم سوسو جان تو نیمه گمشده نداری چونکه کامل کاملی...
-
پ ینی پدر شدن
1394/04/10 13:34
امروز حوالی ساعت 1بعد از ظهر اینا بود که شنیدیم آقای رئیسمون پدر شدن. جالبه قبلش که باخبر شم، هر چی بهشون تل زدم رد تماس میزدن قدم نو رسیده مبارک باشه و خدا بچشون رو حفظ کنه
-
ادم شدن
1394/03/14 01:48
اخلاق بعضی ادما چطوری میشه که عوض میشه طرف 24 سال اخلاق گندش واس مادرش عوض نشده ، حالا چطوری یه شبه واس زنش درس میشه یادمه از شوورش تعریف میکرد که چه اخلاق گندی پیدا کرده و بهان میکنه و فلان میکنه و حتی کار به جاهای باریک کشیده شد و تصمیم به طلاق گرفته بودن. ازش خبری نداشتم تا یه هفته ، که دیروز باشه. کلی شاد و شنگول....
-
بعضیا رو باید زود شناخت
1394/02/15 10:38
بعضیا چقد خوب نقش خوب بودن و خوب ماندن رو در میارن بعضیام هستن که خیلی خوب میتونن گندی رو که زدن ماست مالی کنن امان از دست بعضیا
-
ستاره خاموش
1394/02/10 18:39
اصلا یه چیز بگم و خلاص، و اونم اینه که خر ما از کُره گی دم نداشت. واضح تر بگم و اونیم اینکه شانس نداریم دیروز با اصرار آبجی نسه رفتیم پیش افی که طالع نحس ما رو رصد کنه. اسم منو و بعد مامی رو گفتم و همون اول بسم اله گفت دخترم ستاره ت خاموششه و این ینی برم واس خودم کفن سفید بگیرم و منتظر آق عزرائیل بمونم. گفت 87سال عمر...
-
حرفای نگفته ای که میخام بگم
1394/02/02 21:41
1- انقدر به خر درونم میدون دادم که نمی دونه از خوشحالی چیکار کنه 2- سگ درونمان هم هار شده خدا به دادم برسه
-
چیــــــــــــــــــــز همون چیزه
1394/02/01 07:26
+ تو اصلا ادم نیستی تو اصلا غیرت نداری - دارم نگو ندارم + ای چیـــــــــــــــــــــــز تو صورتت که تو روز روشن دروغ میگی - این چیز همون تف ه؟؟ + بله دیگه پس میخاستی چی باشه!!! شما چیز بهتری سراغ داری!؟؟
-
چهارشنبه نحس
1394/01/28 19:35
-
احوالات مدیران
1394/01/25 10:16
وای انقده حرفای نگفته دارم که اگه بشینم تعریف کنم خودش 2روز وقت میبره بعد از برگشتن از اصفهان روز بعدش رفتم سرکار و عین یک حسابدار مسئول و وظیفه شناس مشغول کار شدم اونی که باس اس نمیداد، اس داد و جویای احوال شد و منم محل چیزش نذاشتم مدیر ممدی هم فروشگاه گذاشته و منو مسئول کارا کرده مدیر امی هم بزنم به تخته اخلاقش بهتر...
-
سال نو مبارک
1394/01/06 18:42
نمی دونم از کجا شروع شد که این همه از وبی جونم دور شدم وقتی برگشتم دیدم کلی پیام دارم. با اون همه پیام در تاریخ و زمان های مختلف فهمیدم که غیبتم زیاد بودم نه که همیشه سرم تو گوشیم هستش و مشغول وایبر بازیم که همه چی یادم رفت . فیسی رو قبل از وبی ترک کردم و ازش خبری ندارم. اصلا یادم رفت بگم... سال نو رو بهتون تبریک میگم...