حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

شروع دوباره دیگه مزه نداره

وقتی ادم تموم عشق و علاقشو تو یه تولد یا اغازی یا شروعی با یه نفر ، میزاره وسط دیگه فک میکنه که همینه.

حالا فک کن تموم شده ، خدایی هم جرات میخاد و هم حوصله که دوباره شروع کنی

ینی بنظرت تو یه شروع جدید می تونه چی باشه، چی بدست میاره؟

با هر پسری که حرف میزنی دم از عاشقی میزنن و اینکه من با بقیه فرق دارم. چه فرقی بین پسرا هستش که خودشون به این نتیجه بزرگ رسیدن.

اصلا چرا ادما از لحاظ ظاهر فرق دارن ولی اخلاقشون یکیه

چرا من از ادم کچل خوشم میاد، شایدم اونا هستن که با بقیه فرق دارن

چرا بعد ازینکه ازش جدا شدم باید یکی به گوشیم اس بده که بگه دلم تنگ شده؟

چرا قسم میخوره که منو نمی شناسه؟

چرا این همه محترمه؟

چرا گفت میخاد کمکم کنه؟

چرا از طرف شمال کشور باید باشه؟  (ینی این همه مسافت)

میخام کشفش کنم حداقل اینه که  آمارشو بگیرم ببینم کیه

خدا که بیکار نیس یکی رو برام بفرسته که کمکم کنه. مگه پسرا میتونن فرشته باشن؟

تا جایی که یادمه گفتن، فرشته خانوم

هیچی برام مهم نیس فقط میخام حالم بهتر شه، به هر قیمتی که باشه.

شروع دوباره دیگه ارزش نداره چه با همون یه نفر یا با یه نفر دیگه

مگه تو این شروع جدید چه گلی به سرم زده میشه که قبلا گل زده بودن