حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

همه چی تو مشت خداست

از وقتی که بینی رو عملی کردم، هر روز یه مشکلی داشته.

اولش تو تنفس مشکل داشت، رفتم و پیگیر شدم اونوقت درست شد

بعداً بی هوا انحراف به چپ پیدا کرد که با نرمش اینا درست شد

بعداً یه ذره چاله چوله رو بینی درست شد که با پیگیری زیاد امشب رفتمو با تزریق ژل چاله چوله رو درست کرد و الان احساس میکنم که یه بینی درست و حسابی دارم

خدایا دیگه چیزی ازت نمیخام لطفاً بزار همینجوری بمونه

ای قربونت برم خدایا. خیلی خوشحالم

گناهم چیه؟

آخه من چه گناهی کردم که حسابدار مملکت شدم

آخرش میدونم دیونه میشم. همه اینا یه طرف، وقتی سر ماه هم میشه و همه حقوقشونو میخان و شرکت پول نداره از یه طرف برام غیر قابل تحمله

تصمیم گرفتم این 29 و 30 رو مرخصی بگیرم و هیچ کدوم از قیافه همکارامونو نبینم

مرخصی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه..

امروز حوالی 2.5 بعدازظهر وقتی که خواب بودم و گوشی زنگ خورد. دلم نمیخاست که بیدار شم ولی با هزار بدبختی خودمو به گوشیم رسوندم. دیدم شماره شرکته.... ای خدا.......

هیچی بازم پول موبایلشونو ندادن و قطع شده. نمی دونم چرا فک میکنن حسابدارشون تو مخابرات کار میکنه. اینترنت هم قطع میشه ساعت 10شب تل میزنن که باید درست نمیشه نمی دونم چرا بازم فک میکنن که قطعی اینترنت دست منه

کلا هر اتفاقی بیافته باید حسابدار درست کنه. اینم از مرخصی ما.

ارزو به دل موندم یه بار برم مرخصی و کسی کارم نداشته باشه

------------------------

پ.ن: 

شده قضیه بعضیا، به حافظ مرخصی میدن ولی بازم دست از سرش ور نمی دارن که!!!


سیر شدم ...

+ اوووووووووووم بوس رو لپات ، چه خوشمزه بود دیگه سیر شدم

مامانش میگه بیا غذا بخور وگرنه مریض میشی

مامانشو بوسیده میگه اووووووووووووووم چه خوشمزه بود دیگه سیر شد

و مامانش

-------------------

بچه اصلا جنبه نداره باهاش شوخی کنی. نخ سوزن وقتی توپولوفی باشه

یه شماره ای که فهمیدم آشنا نبوده

یه چن وقت پیش یه شماره ای به گوشیم تل میزد و هیچ حرفی نمیزد منم واس خاطر اینکه  شماره اش رو بشناسم و جواب ندم، تو گوشیم به اسم سرور یکی از دوستام save کردم.
همین جوری گذشت و گذشت تا یه ماه پیش دیدم سرور اس داده و منم تو خیال خودم، این همون سرور هست و به محض اینکه اس دستم میرسید جوابشو میفرستادم(ینی اس عارفانه و معنی دار)
امروز تل زده بود و میس شده بود. بازم فک کردم سرور هست به خونشون تل زدم و با سرور واقعی حرف زدم. گفت به به نخودی خانوم چه خبر یادی از ما کردی؟ منم تو شوک بودم ، چه خبر ینی چی؟
تا اینکه یه جورایی از حرفاش فهمیدم که آخرین اس رو همون 2سال پیش فرستاده 
وقتی بعد از حرف زدن گوشیمو نیگا کردم دیدم بله این همونیه که قبلا مزاحم شده بود
شانس ما رو نیگا،چه عطیقه هایی جلو راهمون سبز میشه

یه ماه جلوتر افتادم

بعضی وقتا پیش اومده که موبایلم خاموش شده (شارژش تموم شده) و وقتی روشنش میکنم میبینم تاریخ و زمانش بهم خورده

همین امروز صبح که از خواب بیدار شدم فک میکردم سه شنبه هستش و کلی ذوق مرگی داشتم و وقتی هم اومدم شرکت فک میکردم تو ماه اسفند هستیم و یه هفته دیگه تعطیلات عید شروع میشه

زنگ زدم یه شرکتی و خودمو خیلی عصبی نشون دادم و گفتم:

- آقا این چه وضعشه، براتون یه چک گذاشتیم ولی اصلا ازتون خبری نیس. اگه امروز نیاین دیگه میافته بعد عید و...

+ بعد عید چرا؟؟؟؟؟

-

+

-------------------------

بعدا نوشت:

تو یکی از وبلاگا یه آهنگ گوش دادم که به حدی خنثی شدم که از خودم خوشم اومده

 نه دیگه این واسه ما دل نمی شه از بیژن مفید  (منبع: وبلاگ موژان )

برایم آشنایی

یه چن روزی میشه که نمی دونم چم شده!! کلافم و هیچ کاریم نمی تونم انجام بدم.

شایدم خسته م

شاید باور نکنی ولی به مدت یه هفته ای میشه که وبلاگهای قدیمی رو هزار بار خوندم. دوستای قدیمی که برام کامنت گذاشتن رو هم هزار بار خوندم و هر بار برام تازگی داره.

وبلاگهای به روز شده میخونم و جالبه اسم بعضیاشون برام تکراری میشه انگار قبلا آشنا بودیم.

بی هوا به وبلاگشون میرم و مطالبشون که ادامه دار باشه پیگیری میکنم. همه یه غمی دارن، کمتر کسی هستن که شاد باشه (از لحاظ اقتصاد و گرونی میگما)

جالبه آمار افرادی که تازه فارغ شدن (یا نویسنده پدر بوده یا مادر بچه) بیشتره

آمار بعدی مربوط به افرادیه که ارشد دارن و بکوب مشغول پایان نامه هستن

آمار کمی هستش که بیکار و اینا هستن

یه جمله خیلی برام قشنگ بود:

روی بعضیا باید برچسب زد: تست شد....... ادم نیست!

منو تاب دنیا

وقتی دنیا به هر طرفی تابمون میده میخندیدم و  خودمونو محکمتر میگیریم

ولی وقتی دنیا میگه پیاده شو نوبت نفر بعدیه، چقد سختمونه

حالا کی بشه دوباره نوبتمون بشه

اگه جای تو بودم...

ینی اگه یه روز مونده باشه که آخر دنیام باشه دوس ندارم جای تو باشم.

از جام که بلند شم، یکی جامو میگیره

چشای بارونی بابام

وقتی بابام چشاش بارونی میشه دلم ریش میشه

اشک بابامو وقتی دیدم که مادرشو از دست داد. ازون به  بعد خیلی پیش می اومد که اشک می ریخت. دیشب به تمام آجیام گفت بیاین کارتون دارد و بعدش گفت:

- نظر هر کدومتون برام مهمه، از پدر و مادر خود راضی هستین؟ آیا کمبودی داشتین

و من بی اراده زدم زیر گریه...

انعام به حسابدار

یه دونه پیمانکار داشتیم که خدا وکیلی خیلی بد دهن بود. البته بهش حق میدم چون پولشو میخاست و شرکت هم براش، امروز و فردا داشت 

تا اینکه دیروز باهاش تسویه حساب کردیم و حسابش تموم شد

سر آخر برگشته و ازم کلی عذرخواهی کرده که دست خالی اومده و تو کیفش گشته و یه 5000 تومنی بهم میده و میگه:

- بفرمایید!

+ این چیه؟

- این انعام شماست. ببخشید دیگه دست خالی اومدم

از من اصرار که نمیخام و از اوشون انکار که نه، وردار این انعامه

آخرشم دویدم دنبالش که حرکت بسیار زشتیه.

خدایا ببین حسابدارهای مملکت چه پولهای کلانی ور میدارن ولی من واس 5000 تومن؛ عالم و آدم فهمیدن