حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

تصمیم کبری جان

من بعد از 2بار شکست تحصیلی متوالی به این نتیجه رسیدم که با کبری خانوم بشینم و با هم جدی بحث کنیم که چیکار کنم

و ازونجایی که یه دوست خوب دیگه ای هم پیدا کردم ینی در واقع اوشون منو پیدا کردن ، تصمیم گرفتیم که پله های ترقی رو بریم بالا.

حالا مهم نیس که الفش با کلاه یا بی کلاه باشه مهم اینه که هدفمون شکست هیولای مرحله آخر هستش.

نخند دیگه!!!!!!!!!!!!

همش 2ساله که شرکت کردم و هر دو سال، 2بار دیگم تکمیل ظرفیت بوده که قبول نشدم. این نشون نمیده که من تنبلم. اصلا اینطور نبوده و نیس. خدایا جونم خودش شاهده که یه هفته قبل از کنکور مسائل عشقی مشقی پیش اومده و باعث شده روحیه ظریفمون پروانه ای و شکوفه ای بشه و نتونم تر و تمیز تمرکز کنم.

آجی بزرگم ارشد رو فارغ التحصیل شده و امشب قراره که یه کیلو شیرینی بخریم و بریم رو سرشون آوار شیم


کاشکی فتوشاپم بودی

خدایا دمت گرم چرا نوبت به آفرینشم شد گل سرشتمونو دادی که فرشته ها باهاش بازی کنن

خو یکم فتوشاپ در حد مبتدی هم کار میکردین که خدادادی یه چیزی از خود داشته باشیم

امشب رو یکی از عکسام که تو پوشه بود یکم کار کردم

البته یکم ینی یه ساعت و 15 دیقه ولی نمیدونی چه فرشته ای شده بخدا

1. نمونه کار اول با کمک مربی                  عکس 1

2. نمونه کار دوم به صورت تنهایی و تقلبی   عکس 2

3. نمونه کار سوم کاملاً تنهایی                  عکس 3

2 اتفاق یهویی

1. سرکار بودم که دیدم فرت و فرت به گوشیم اس میاد. منم توجهی نکردم و بعد نیم ساعت خواستم شماره ی یه کی از همکارامونو نگا کنم توجهم به اس ام اس ها جلب شد. وقتی نگا کردم یکیش از همراه اول بود و دیگری از بانک تجارت، خواستم نخونده حذفش کنم ولی گفتم شاید پولی به حساب اومده.

واااااااااااااااای خدای من همراه اول و بانک تجارت به فکرم بودم و برام پیغام تبریک تولد فرستادن. نه که تو شناسنامه 30شهریور تولدمه واس همین برام پیغام فرستاده بودن ولی کاش همون اول آبان که تولد واقعیم بود برام میفرستادن. آخه ذوق زدگیش بیشتر بود. خدا این همراه و بانک تجارت رو ازمون نگیره 

2. عصری که خواستم از سر کار برگردم نمی دونم چه حس خرکی بود که بهم گفت برو نتایج تکمیل ظرفیت ارشد رو نگا کنم شاید جواب اومده باشه. همین که سایت آزاد رو زدم دیدم که 29شهریور نتایج رو زدن. با هزار اله و اکبر و سلام و صلوات مشخصات خودمو زدم که نتیجه رو ببینم، دیدم که بازم نوشته مردود. انقدر افسردگی گرفتم همون مونده بود که دق کنم

آخه دیگه چرااااااااااااااااا خداااااااااااااا

دسته ی دنباله دار

- سومـــــــــــــــــــــــــــــــــا

 با منی؟!!

- مگه کسی دیگه هم هستش اینجا؟!!!

+ فک نمی کنی که جارو هم دسته داره

- ینی میگی برم دسته ی جارو رو بگیرم

--------------

پ.ن:

یا خدا اینا چه موجوداتی هستن

بعضی وقتا دلم میگیره

همیشه دوس داشتم تو خانواده ای بزرگ بشم که سطح معلومات و تحصیلات والدینم نامبر وان باشه.

ولی متاسفانه هر دوی ایشان تا کلاس پنجم نظام قدیم رو خوندن و درس و مدرسه رو بوسیدن و گذاشتن کنار دیوار.

مامانمون که داداش غیرتی داشته و ازونجایی که مامانم خوشکل بوده ، واسش غیرتی میشه و نمیزاره که ادامه تحصیل بده ولی خودش دانشگاه افسری میره و ادامه میده 

بابامون هم پدرش رو تو سانحه ای از دست میده و درس و مدرسه رو میزاره کنار و به مادر و برادرش رسیدگی میکنه و مکانیکی رو ادامه میده که خرج خونه رو تامین کنه . ولی جفت داداشش رو میفرسته که ادامه تحصیل بدن و برن دانشگاه.

فاصله طبقاتی که تو تحصیلاتمون هست باعث شده که نتونیم حرف همه دیگه رو درک کنیم و بفهمیم.

خلاصه هر روز خلاء ای تو این امر هستش. امروز طبق معمول یه فایل تو کامپیوترمو میخاستم که یکی واسم بفرسته ولی بدشانسی داداششم خونه نبود بعدش خواستم به بابام بگم ولی دیدم که نمیشه و شایدم باعث اذیتشم بشم. آخه چرا باید اینطوری بشه.

هی تف

خو یادم رفت دیگه

امروز آجی جونمون بعد دو هفته ، اتو مو اینجانبو برگردوند 

منم بعد دو هفته که اتو به سرمون نزده باشیم و عین قحطی زده ها فورا زدیم پریز که گرم شه و تو این فاصله که کاری کرده باشیم رفتیم دست و صورت شستیم و با لپ تاپ سلام و احوالپرسی داشتیم و رفتیم نهار و بعد نهار دو سه تا کانال آهنگ رو عوض کردیم و خواستیم یه استراحتی به کمر بدیم و یه چنگی تو موها انداختم که بــــــــــــــــــــــــــــله 

تازه یادم افتاد 2ساعت پیش اتومو رو زدیم برق و گذاشتیم به امون خدا

چنان جست و خیز پریدم و رفتم طبقه بالا که یکم مونده بود پامون از جاش در بره. خلاصه یه خبر خوب اینکه هیچ طوریش نشده و صحیح و سالمه ولی لامصب چنان داغ شده بود که نتونستم بلندش کنم.

حالا اگه رژ لبمون زیر آفتاب مونده بود که الانه آب شده بود.

دزدی تو روز روشن

دیروز بعد 2ماه اومدن و رفتن بالاخره مدیر عامل اونوری راضی شد که حقوق معوقمون رو پرداخت کنه

منم در  کمال خوشحالی و رو ابرا پرواز کردن منتظر چک گرفتن بودم که مدیر عامل ازم درخواست شماره حساب از بانک ملت رو  میکنه و منم تو تمام بانکها شماره حساب دارم الا این بانک ملت.

هیچی دیگه ناچارا از یکی از همکارا خواستم که حق الزحمم به حسابش واریز بشه و بعد ایشون برام کارت به کارت کنن. ایشون هم موافقت میکنن و تا اینجای قضیه به خیر و خوشی تموم میشه.

بعدش دیدم ساعت 8شب شد و خبری از واریز شدن پول اینا نبود. بهش تل زدم که فلانی چی شد شماره کارتی که بهت دادم درست بود یا نه؟؟!! گفت بله درست بوده و پولو به حسابت واریز کردم. ازش پرسیدم که چقد جابه جا کردی و گفت 1تومن ولی نمی دونم چرا ته دلم آروم نبود. دلیلشم این بود که واسم اس نیومد که بگه جابه جا شده یا نه.

سریع از اینترنت یه گردش حساب گرفتم...

وقتی گردش حساب رو دیدم اولش باورم نشد، مبلغ 9/990/000 ریال بود پس اون هزار تومنش چی؟؟!!!

نگو بیشعور 1000تومن رو واس کارمزد جابه جایی کم کرده بود

خوب اون 1000تومن واس من هزار تومن بود. تازشم کارمزد جابه جایی 500تومنه. 

از دیشب خود خوری کردم و اعصابم بهم ریخته که چرا این کارو انجام داده.

من که ازش راضی نیستم همانا که خدام ازش راضی نباشه. 1000تومن هم واس من که الان "کاظم پول لازم شدم" خیلیه

لپ تاپ جدیدم تو راهه، واسش برنامه پیاده میکنن احتمالا فردا برسه

---------------

پ.ن:

بعد بعضیا میگن چرا همکارات همشون آقا هستن. چون خانوما تا این حد بیشعورن و جلو چشت 1000تومن میدزدن


بازم قبول نشدم

آی خداااااااااااااااااا

رتبم 800 شد و بازم قبول نشدم

احساس مرگی دارم

علایم معتاد صفر

نمی دونم این چه درد و مرضی هستش که ولمون نمی کنه

تب و رز شدیدی دارم که بیا و ببین از قیافه هم نگا کنی که عین یه معتاد صفر، زیر چشام کبود شده و چشام قرمز و خماری میره

دیروز که دکتر بودم گفتش که ویروس سرما خوردگی هستش و برام آمپول نوشته بود

نه که تمام بدنم درد داشت و داره همین که خواست آمپول رو بزنه چنان جیغی زدم که مطلب رو گذاشتم رو سرم. خوب درد داشتم میفهمی

شیطنت های روز عروسی

روز جمعه عروسی به خوبی و خوشی برگزار شد 

خدا میدونه چقد خوش گذشت ولی ترسم اینه که بنویسم چه شیطنت هایی کردم بعدا فکرا به سرتون بزنه که حسابدارتون هوایی شده

ولی بخدا من خاکی و زمینیم

ولی الان دو روزه که فلج شدم و کلی پام درد میکنه و تاول زده، نه که با کفش پاشنه بلند کلی رقصیدم اینجوری شده

آی خدا میشه یه جوری اون یه نفری رو که دیدم و شونه به شونه هم میرقصیدیم رو اتفاقی بهمان نیشان نیشان بدی