حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

روزای منو و بانی

آبانی ها یه فرق کوچیک دارن و اونم اینه که رو قولشون هستن ولی یه نکته ظریفی هستش که تو عشق مصمم و با اراده هستن و از انتخابی که کردن ، خوشحالن ولی امان از روزی که ببینن عشقشون کمرنگ شده و یا بفهمه که چیزی رو مخفی کرده

دقیقا یادمه که تیر پارسال بود که با بانی آشنا شدم و تقریبا میشه گفت روزای خوبی بود تا دی ماه . یهو دی ماه به مدت دو هفته غیب شد و من اروم و قرار نداشتم و نگران بودم که نکنه بلایی سرش اومده باشه و بنابراین تصمیم گرفتم که با عروسشون که دوست دوران دبیرستانیم بوده حرف بزنم و حالا نمی دونم به بانی چی گفت که فرداش ، گوشیش روشن شده و بهم تل زد.

خدایش بعد این کارش، ازش دلسرد شدم و ازش دس کشیدم .

قبلنا جوری بود که  اگه روزی بهش تل نمیزدم اروم نمیشم، صداش ارامش عجیبی داشت. جالبه همش اون حرف میزد و من شنونده خوبی بودم. 

خلاصه تماس هام باهاش کمتر شد شاید روزی یه بار ، اونم ساعت 4 و به مدت نیم ساعت.

اها راستی بگم وقتی دلیل محو شدنش رو تو دو هفته قبلش ازش پرسیدم ، واسم داستان مسخره ای رو تعریف کرد که تو هیچ کوچه عطاری پیدا نمیشه

داستان مسخره شو اینجوری شروع کرد:

داشتم با یکی از دوستام از خیابون حسن آباد رد میشدم که دوستم اتفاقی به یه سرباز تنه زده و سربازه و مافوقش ...

خلاصه درگیری میشه و بانی هم میره وسط که دوستشو بکشه بیرون، که دیگه جفتشون رو دستگیر میکنن و بازداشت میشن و به همین خاطر گوشیش خاموش بوده تازه جالبتر اینکه واس آزادیشون فک کنم 50 ضربه شلاق و سند خونه رو هم گرو گذاشتن

با شنیدن این حرفا فاصله رو یکم بیشتر کردم جوری که خودش فهمیده بود و بارا میگفت که کمرنگ شدی

خلاصه بهمن و اسفند و فروردین هم گذشت تا به اردیبهشت رسیدیم و با سرعت زیاد اردیبهشت هم تموم شد

پارسال آخرین باری که دیدمش قبل از عید بود و میگفت چون15 روز تعطیلیم دوس دارم ببینمت و منم قبول کردم

ولی سال جدید هر چی میگفت بیا ببینمت بهانه ای جور میکردم که بابام تیراندازه و داداشم سربازه و خلاصه به قول بعضیا میپیچوندمش

بعد از کلی اصرار تو یه روزی از روزای اردیبهشت یه بار دیگه هم رفتم  و دیدمش ولی مث قبلنا دیگه شور و شوق نداشتم و از رو اصرارش بود و بس

تو خرداد ماه هم به مدت یه هفته گوشیش  خاموش شد. اینار دلیلشو گم کردن گوشیش عنوان کرد.

خلاصه از دیشب که 95.3.24 باشه بوسیدمشو گذاشتمش کنار

از من دیگه گذشته که منو سرکار بزاره

خلاصه منم خسته ام میفهمی خسته ؛)