حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

من در آن پیدا

ما تو شرکتمون یه آینه یا به اصطلاح من در آن پیدایی داریم که نگو و نپرس

اصلا یه چیزیه

تنها مزیتش اینکه که خیلی تمیز و شیک هستش اصلا ادم فک میکنه یکی شبیه خودش روبروش واستاده

همه ی اینا یه طرف، نوری ملایم و شیکی هم به آینه می تابه که جون میده قشنگ زیر آبروتو ورداری

لامصب زیر آبروتو ورمیداری بدون اینکه چیزی جا بمونه


من متفاوت تر برگشتم

دقیقاً یه چیزی حوالی یک ماه پیش بود که با یک پیام متفاوت، تلنگری بود بر اینکه بیدار بشم.
از هر چی دنیای مجازی بودش خسته شدم، حتی از فیسی و لاین و وبی جونم.
زدم همه رو غیر فعال کردم تا بلکه به دنیای واقعیم برگردم ولی دروغ نباشه فقط یه وایبر رو گذاشتم که بتونم مخفیانه خودمو گول بزنم که الکی مثلا من هم بلکه گوشیم ازین مدل جدیداست که اندروید داره
خلاصه اینکه همین یه ماه گذشته کلی اتفاقات افتاد که برای خودم جالب اومد ولی چون گذشت دیگه جالب نیس که تعریف کنم
البته خستمااااااااااااااااا میفهمی؛)