حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

یکی از بین همه 1

من قبلنا یه وب داشتم که در مورد مرد طلایی نوشته بودم که کیه و چه جوری پیدا شد ولی چون تعطیل شد نتونستم لینکش بدم

روز ها و سالها و ماهها گذشت و من هر از گاهی براش کامنت میذاشتم و ایشونم همچنین

خیلی دل صاف و زلالی داره. ندیدم پسری رو در اون سن و سال، با اون همه مهربونی و شوخ طبعی

همیشه خدا که سیستمش خراب میشد یا در مورد بعضی نرم افزارها که سوال داشت برام مینوشت که راهنمایی میخاد و منم تا حدودی کارشو راه مینداختم

این چند مدت که بد جوری سرم به درس خوندن گرم بود و فرصت اومدن به نت رو نداشتم. چن شب پیش که ایمیل و وب رو چک میکردم، بله دیدم که برام کامنت و میل گذاشته که حتما حتما یه روز رو مشخص کن یه سوال فوری دارم

همین که جواب رو فرستادم دیدم که فورا جواب داد و available شد. خیلی خوشحال به نظر میرسید ولی برعکس، من هیچ حال و حوصله نداشتم

ازش پرسیدم:

+ چه مشکلی پیش اومده؟

- هیچی درست شد 

+خدا رو شکر پس با اجازه من برم

- نه صبر بده میخام یه چیزی بگم

+ خیلی خوب بفرما 

- آخه روم نمیشه بگم

+ چرا؟ سوالت مردونست؟

- نه بابا اگه مردونه بود که از شما نمی پرسیدم

+ پس چیه؟ اتفاقی افتاده؟

- میخام که با مامانم حرف بزنی

+ چرا؟ من که مامانتو نمیشناسم، نمیگه این دختره کیه؟

- نه من قبلا باهاش حرف زدم و بهش گفتم

+ چی رو گفتی؟

تا اینکه...

...این داستان ادامه دارد...


نظرات 3 + ارسال نظر
حاجی 1392/03/09 ساعت 09:00

oh my God
بزن به لفتخار عروس خانوم و شادوماد...آیا؟؟

نه بابا چی چی مبارکه
هنوز که هیچی معلوم نیس

کارمند 1392/03/10 ساعت 10:56

عجب..

راستی اینجا آرشیو نداره؟

ارشیو داشت ولی کلا برداشتم
چرا ؟ خوب نیس الان؟

فری 1392/03/13 ساعت 02:58

بدون آرشیو اینجا داغونه

اینجا خیلی وقته داغونه
تازشم اینجا کسی رد نمیشه (ایکن زدن زیر گریه و های های اشک ریختن)
میتونید از شماره صفحه استفاده کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد