من قبلنا یه وب داشتم که در مورد مرد طلایی نوشته بودم که کیه و چه جوری پیدا شد ولی چون تعطیل شد نتونستم لینکش بدم
روز ها و سالها و ماهها گذشت و من هر از گاهی براش کامنت میذاشتم و ایشونم همچنین
خیلی دل صاف و زلالی داره. ندیدم پسری رو در اون سن و سال، با اون همه مهربونی و شوخ طبعی
همیشه خدا که سیستمش خراب میشد یا در مورد بعضی نرم افزارها که سوال داشت برام مینوشت که راهنمایی میخاد و منم تا حدودی کارشو راه مینداختم
این چند مدت که بد جوری سرم به درس خوندن گرم بود و فرصت اومدن به نت رو نداشتم. چن شب پیش که ایمیل و وب رو چک میکردم، بله دیدم که برام کامنت و میل گذاشته که حتما حتما یه روز رو مشخص کن یه سوال فوری دارم
همین که جواب رو فرستادم دیدم که فورا جواب داد و available شد. خیلی خوشحال به نظر میرسید ولی برعکس، من هیچ حال و حوصله نداشتم
ازش پرسیدم:
+ چه مشکلی پیش اومده؟
- هیچی درست شد
+خدا رو شکر پس با اجازه من برم
- نه صبر بده میخام یه چیزی بگم
+ خیلی خوب بفرما
- آخه روم نمیشه بگم
+ چرا؟ سوالت مردونست؟
- نه بابا اگه مردونه بود که از شما نمی پرسیدم
+ پس چیه؟ اتفاقی افتاده؟
- میخام که با مامانم حرف بزنی
+ چرا؟ من که مامانتو نمیشناسم، نمیگه این دختره کیه؟
- نه من قبلا باهاش حرف زدم و بهش گفتم
+ چی رو گفتی؟
تا اینکه...
...این داستان ادامه دارد...
oh my God
بزن به لفتخار عروس خانوم و شادوماد...آیا؟؟
نه بابا چی چی مبارکه
هنوز که هیچی معلوم نیس
عجب..
راستی اینجا آرشیو نداره؟
ارشیو داشت ولی کلا برداشتم
چرا ؟ خوب نیس الان؟
بدون آرشیو اینجا داغونه
اینجا خیلی وقته داغونه
تازشم اینجا کسی رد نمیشه (ایکن زدن زیر گریه و های های اشک ریختن)
میتونید از شماره صفحه استفاده کنید