حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

حرفای یواشکی یک خانم حسابدار

اینجا مینویسم از زائده توهمات و تخیلات مغزم .

عین برق و باد گذشت

انگار همین دیروز یا پریروز بود که رفتم سر قرار...

از اونجایی که بهش 3ماه فرصت دادم، زمانی زیاده نمونده. ولی انجوری که بوش میاد تصمیم و هدفش ازدواج نیس. دوس داره همینجوری دوست باشیم و بمونیم ولی من هنوزم سر حرفم هستم و میگم تا اول آبان باشیم و تموم.

همه چی که مسخره بازی نیس

شاید اون هیچ وقت نخاد سر و سامون بگیره من چرا خودمو تباهش کنم

یکم دوسش دارم و بهش عادت کردم ولی دلیل نمیشه که اون هر حرفی بزنه و من بگم چشم

حالا تا دو هفته دیگه ، خیلی وقته. اعتقاد دارم به اینکه اگه یه سیب رو بندازی بالا هزار تا چرخ میخوره تا برسه پایین

امیدوارم که وضع ازینی که هست بهتر بشه

نظرات 4 + ارسال نظر
Maryam 1394/07/17 ساعت 22:50 http://words-world.Blogsky.com

ایشالله ک بهتر میشه

مرسی عزیز جان

کویر 1394/07/17 ساعت 23:57 http://penman.blogsky.com

خودتو گول نزن، اینو نمی خوای.یعنی راستش اونقدری بهش علاقه نداری که باهاش دووم بیاری. هربار که دربارش نوشتی میشه اینو فهمید.

خودمو گول نزدم
من خودم میدونم که عشق و علاقه ای نی و فقط یه عادت و وابستگی هستش
چون زمان زیادی هم نیس که میشناسمش بنابراین نمیشه گفت که بهش علاقه دارم

سلام

دوست جون

چه خبر مدتی نبودم چجوری شدی خوبی یا نه

چه خبرا

سلام
والا مرسی سلامتی
شما خوبی؟

سلام !
آرزو میکنم بهترین اتفاق در این مدت باقی مونده براتون بیفته و دلتون شاد بشه

سلام مرسی مرتضی جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد